من با جمعه هیچ قراری نداشتم
من با جمعه هیچ قراری نداشتم
اما او
غروب هر هفته
حضور سنگینش را
آنچنان بر لحظه هایم می گستراند
که ساعت ها یک گوشه بنشینم
و به چرای مبهمِ نبودن ها فکر کنم
دامن کهنه خاطرات را می گرفت
و بی ملاحظه می تکاند
و اینگونه همیشه مهمانی ناخوانده بود
و بی اندازه دلگیر
#پریسا_زابلی_پور
اما او
غروب هر هفته
حضور سنگینش را
آنچنان بر لحظه هایم می گستراند
که ساعت ها یک گوشه بنشینم
و به چرای مبهمِ نبودن ها فکر کنم
دامن کهنه خاطرات را می گرفت
و بی ملاحظه می تکاند
و اینگونه همیشه مهمانی ناخوانده بود
و بی اندازه دلگیر
#پریسا_زابلی_پور
۲۹۳
۲۰ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.