که مادر بزرگ و مادرم رو دیدم
مادرم زد تو گوش سوا
هه
جیمین :دختره هرزه دعا کن بلایی سرش نیومده باشه (داد)
مادر جیمین :ماهم باهات میایم
ا.ت رو رسوندیم بیمارستان
جیمین :این خراب شده دکتر نداره (داد)
پرستار :لطفا آروم باشید
جیمین :زنم داره میمیره آروم باشم ؟
دکتر ا.ت رو برد و گفت زخم هاش رو پانسمان میکنه
جیمین :چرا این کار رو کردی؟
سوا :چون من دوستت دارم
جیمین :اما من چند سالی هست اونو دوست دارم
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.