آیا این عشق واقعی است؟
آیا این عشق واقعی است؟
part1🍒🍓
ات ویو
سلام من کیم ات هستم و ۲۳ سالمه و عضو ۸ بی تی اس هستم و با همه اعضا صمیمی هستم و همه با هم توی یه خونه زندگی میکنیم من با همه اعضا صمیمیم اما با جیمین نسبت به بقیه صمیمی ترم.
ویو ات
ات:پسراااااااا......پسراااااا.... پاشید بیاین صبحونه بخوریم بریم تمرین امشب کنسرت داریما.
شوگا:ات بزاری ۱۰دیقه دیگه بخوابم ممنونت میشم
ات:نمیخواد ممنونم بشید اگ نمیخوایید بیدار نشید به من ربطی نداره اما برای هر کدومتون معایبی داره
کل گروه:مثلا چه معایبی؟
ات:نامجون شما که نمیخوایید جلد بعدی کتابتو از دست بدی سوکجین تو مگه مربای آلبالویی که خودم درست کردمو نمیخوایی هوسوک آقا شما مگ نمیخواستی امروز بری برای تولد خواهرت شوگا تو مگه دلت رو تختی گرم و نرم نمیخواد؟
اون چهارتا پسر با شنیدن حرفای ات سریع اومدن پایین.
سوکجین:نامردیه
ات:چرا؟
سوکجین:چرا اون سه تا رو بیدار نکردی؟
ات:میخواستم سر به سرشون بزارم میخوایید ببینید؟
سوکجین:اره(خنده)
ات:تهیونگ
تهیونگ:یه زره دیگه لطفاااا
ات:من نمیدونم یونتان دلش برای باباش تنگ شده
تهیونگ:اومدم اومدم
تهیونگ اینقدر سریع اومد پایین که شوگا از خنده اشکش دراومده بود
ات:بچه ها جونگکوک نمیاد بیاید خودمون شیرموز بخوریم
جونگکوک:دست به شیر موزای من بزنید......
ات:خب باید تا ۱۰ ثانیه دیگه بیایی پایین.....یک.....دو
جونگکوک:اومدم
و خیلی سریع در ۵ ثانیه اومد پایین
ات:جیمین خان لباسای جدیدت رو باید بعد صبحانه تحویل بگیریم.
جیمین:اومدم باشه عه کوک چرا اینجوری اومدی پایین؟
چون ات سرگرم آشپزی بود کوک رو ندیدید که بدون تی شرت بیاد پایین
ات:مگه چیشده
ات خواست برگرده که جیمین دستشو گزاشت رو چشم ات
کوک:آخه میخواستن شیرموزامو بخورن
جیمین:برو همین الان یه تی شرت بپوش
ات:اهم اهم(سرفه الکی)
جیمین:اوه ببخشید ات
ات:نه مشکلی نیست
کوک:تی شرت های من کجان؟
ات:کشو سومی
کوک:اها ممنون
part1🍒🍓
ات ویو
سلام من کیم ات هستم و ۲۳ سالمه و عضو ۸ بی تی اس هستم و با همه اعضا صمیمی هستم و همه با هم توی یه خونه زندگی میکنیم من با همه اعضا صمیمیم اما با جیمین نسبت به بقیه صمیمی ترم.
ویو ات
ات:پسراااااااا......پسراااااا.... پاشید بیاین صبحونه بخوریم بریم تمرین امشب کنسرت داریما.
شوگا:ات بزاری ۱۰دیقه دیگه بخوابم ممنونت میشم
ات:نمیخواد ممنونم بشید اگ نمیخوایید بیدار نشید به من ربطی نداره اما برای هر کدومتون معایبی داره
کل گروه:مثلا چه معایبی؟
ات:نامجون شما که نمیخوایید جلد بعدی کتابتو از دست بدی سوکجین تو مگه مربای آلبالویی که خودم درست کردمو نمیخوایی هوسوک آقا شما مگ نمیخواستی امروز بری برای تولد خواهرت شوگا تو مگه دلت رو تختی گرم و نرم نمیخواد؟
اون چهارتا پسر با شنیدن حرفای ات سریع اومدن پایین.
سوکجین:نامردیه
ات:چرا؟
سوکجین:چرا اون سه تا رو بیدار نکردی؟
ات:میخواستم سر به سرشون بزارم میخوایید ببینید؟
سوکجین:اره(خنده)
ات:تهیونگ
تهیونگ:یه زره دیگه لطفاااا
ات:من نمیدونم یونتان دلش برای باباش تنگ شده
تهیونگ:اومدم اومدم
تهیونگ اینقدر سریع اومد پایین که شوگا از خنده اشکش دراومده بود
ات:بچه ها جونگکوک نمیاد بیاید خودمون شیرموز بخوریم
جونگکوک:دست به شیر موزای من بزنید......
ات:خب باید تا ۱۰ ثانیه دیگه بیایی پایین.....یک.....دو
جونگکوک:اومدم
و خیلی سریع در ۵ ثانیه اومد پایین
ات:جیمین خان لباسای جدیدت رو باید بعد صبحانه تحویل بگیریم.
جیمین:اومدم باشه عه کوک چرا اینجوری اومدی پایین؟
چون ات سرگرم آشپزی بود کوک رو ندیدید که بدون تی شرت بیاد پایین
ات:مگه چیشده
ات خواست برگرده که جیمین دستشو گزاشت رو چشم ات
کوک:آخه میخواستن شیرموزامو بخورن
جیمین:برو همین الان یه تی شرت بپوش
ات:اهم اهم(سرفه الکی)
جیمین:اوه ببخشید ات
ات:نه مشکلی نیست
کوک:تی شرت های من کجان؟
ات:کشو سومی
کوک:اها ممنون
۴.۸k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.