ما وارثانِ آب و آینه بودیـمتمام رویاهایمان را سپردیم به دست قاصدڪهاو بادِ حسود تا توانست رویاهایمان را پَر دادڪاش دوباره صدای خندههایمان میپیچید در ڪوچههای ڪودڪی