تو دور می شوی از من

تو دور می شوی از من
ای لحظه!
و صدای عقربه هایت
زخم هایم را می نوازد.
اکنون،تنها
با لبانم چه کنم؟
با شبم
با روزم؟
نه دلداده ای،نه کاشانه ای
نه جایی برای زیستن
همه آن چیزها که بدان ها دل می بازم
غنی می شوند و طردم می کنند.
دیدگاه ها (۱)

نه نبایداین پنجره را باز کرد!هوای این خانه هر چقدر هم کهماند...

مرگِ هر کسی دستِ خودش است مثل منکه تو را دوست نداشته باشممُر...

★هر بار از نو عاشق تو خواهم شد...★

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط