پسرک از دورنظاره می کرد اینبار می خواست نزدیکتر برود و با
پسرک از دورنظاره می کرد اینبار می خواست نزدیکتر برود و با شهامت نیت خود را به او بگوید اما انگار حس عجیبی او را محکم به زمین بسته بود بالاخره بر خود مسلط شد وبا قدمهایی کوتاه به جلو رفت و آرام گفت سلام ببخشین خانم می خواین کفشاتونو واکس بزنم؟
دخترک نیم نگاهی به هیکل پسر انداخت و گفت نه
پسر سر به زیر انداخت و گفت من به کارم خیلی وارد نیستم اما لطفا اجازه بدین واکس بزنم
دخترک گفت اگر وارد بودی هم واکس نمی خواستم حالاکه وارد هم نیستی.
پسر دو باره نگاهی حسرت آلود به دختر کرد وگفت اما واکس من با بقیه خیلی فرق داره
دختر جواب داد بیخوده بازار گرمی نکن نه به وارد نبودنت نه به این حرفات آقا برو من منتظر کسی هستم مزاحم نشو
پسر پرسید منتظر فرد عزیزی هستی؟
دختر جواب داد به شما مربوط نیست عجب آدم سمجیه
پسرک گفت: اسمش چیه
دخترک نگاه تلخی به اندام کشیده پسر انداخت و گفت آقا مسائل خصوصی مردم به شما چه بیا این کفشارو واکس بزن ببینم دست از سرم برمی داری بری یانه؟
پسر کفشهای دختر را با دقت نگاه می کرد و بعد کیف سیاه و کثیفش رو زمین گذاشت و شروع کرد به واکس زدن
دخترک مدام به ساعتش نگاه می کرد وزیر لب چیزایی می گفت پسر پرسید اونو تا حالا دیدی؟
دختر با بی حوصلگی انگار چاره ای جز صحبت با اون نداشت گفت نه اما تو اینترنت خیلی باهاش چت کردم اما چی میگم تو چه می فهمی اینترنت چیه؟
پسر که به آرامی سعی می کرد واکس خوبی روی کفش بزنه گفت خوب یه چیزایی می دونم
چند سالشه؟
دختر: 24 سال
پسر:منم 24 سالمه
دختر: آقا جون هرکی دوست داری ،زود واکس بزن برو با این سرووضعت آبرومونو بردی
پسر به آرامی واکس کفش روتموم کرد و کفشای دختر رو تحویل داد دختر هم 500 تومان پول به او داد پسر آرام یک تراول 100هزار تومانی از جیب در آورد وکنار صندلی گذاشت و گفت خانم سوسن احدی عزیز
من همونم که منتظرش بودی
بعد آرام آرام از دیدگان بهت زده دختر محو شد .
آخرشو باز گذاشتم خودتون بهم برسونیدشنون 😩
تو روحت ندی با این کفشات😂
دخترک نیم نگاهی به هیکل پسر انداخت و گفت نه
پسر سر به زیر انداخت و گفت من به کارم خیلی وارد نیستم اما لطفا اجازه بدین واکس بزنم
دخترک گفت اگر وارد بودی هم واکس نمی خواستم حالاکه وارد هم نیستی.
پسر دو باره نگاهی حسرت آلود به دختر کرد وگفت اما واکس من با بقیه خیلی فرق داره
دختر جواب داد بیخوده بازار گرمی نکن نه به وارد نبودنت نه به این حرفات آقا برو من منتظر کسی هستم مزاحم نشو
پسر پرسید منتظر فرد عزیزی هستی؟
دختر جواب داد به شما مربوط نیست عجب آدم سمجیه
پسرک گفت: اسمش چیه
دخترک نگاه تلخی به اندام کشیده پسر انداخت و گفت آقا مسائل خصوصی مردم به شما چه بیا این کفشارو واکس بزن ببینم دست از سرم برمی داری بری یانه؟
پسر کفشهای دختر را با دقت نگاه می کرد و بعد کیف سیاه و کثیفش رو زمین گذاشت و شروع کرد به واکس زدن
دخترک مدام به ساعتش نگاه می کرد وزیر لب چیزایی می گفت پسر پرسید اونو تا حالا دیدی؟
دختر با بی حوصلگی انگار چاره ای جز صحبت با اون نداشت گفت نه اما تو اینترنت خیلی باهاش چت کردم اما چی میگم تو چه می فهمی اینترنت چیه؟
پسر که به آرامی سعی می کرد واکس خوبی روی کفش بزنه گفت خوب یه چیزایی می دونم
چند سالشه؟
دختر: 24 سال
پسر:منم 24 سالمه
دختر: آقا جون هرکی دوست داری ،زود واکس بزن برو با این سرووضعت آبرومونو بردی
پسر به آرامی واکس کفش روتموم کرد و کفشای دختر رو تحویل داد دختر هم 500 تومان پول به او داد پسر آرام یک تراول 100هزار تومانی از جیب در آورد وکنار صندلی گذاشت و گفت خانم سوسن احدی عزیز
من همونم که منتظرش بودی
بعد آرام آرام از دیدگان بهت زده دختر محو شد .
آخرشو باز گذاشتم خودتون بهم برسونیدشنون 😩
تو روحت ندی با این کفشات😂
۳.۴k
۱۴ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.