پارت ۱۳
پارت ۱۳
ساعت ۷
از زبان ات
از خاب پاشدم به ساعت نگاه کردم ساعت ۷ یعنی ۳ ساعت خوابیدم پاشدم لباسامو با یه شلوارک مشکی که تا زانوم بود و با یه تیشرت سفید لش عوض کردم موهامم شونه زدم و آرایشم پاک کردم که دیدم جونگکوک رو کاناپه خوابیده رفتم سمتش که بیدارش کنم
ات: جونگکوکا پاشو
جونگکوک: هوم پاشدم( سرد)
ات: باش راستی بقیه کجان
جونگکوک: رفتن خونه عمه
ات:آها اوک
جونگکوک رفت پایین و ات هم پشت سرش رفت
ات ویو
جونگکوک باهام سرد شده آخه چرا فک کنم چون محل ندادم ناراحته باید از دلش در بیارم پس رفتم براش شیر موز و کیک شکلاتی درست کردم و رفتم پیشش نشستم
ات: جونگکوکا برات شیرموز درست کردما
جونگکوک: .....
ات: هوفف مگه شیرموز دوست نداری ؟
جونگکوک: چرا دوست دارم ولی من تورو بیشتر دوست دارم فکر کردی با شیرموز خر میشم و بی محلی که وقتی اومدی بهم کردی بادم میره ات منم آدمماا
ات: وای بانی کوچولو ببخشید قول میدم از این به بعد بهت محل بدم آخه منم خسته بودم
جونگکوک: با دوستات میگردی واسه ما خسته ای
ات: ببخشید
جونگکوک: یه بوس بده ببخشم
ات: وییی و لپاشو محکم میبوسه
جونگکوک: عه از لپ
ات: ببخشید بیا و لباشو میبوسه وقته میخاد جداشه جونگکوک کمر شو میگیره و بوسه ی طولانی شروع میکنن همینطور که همو میبوسیدن متوجه شدن بقیه وایسادن دارن نگاه میکنن ک سریع از هم جدا شدن
بابای ات: هعی بچه بزرگ کردم از پسر عموش لب بگیره جلوم
ات: باباااا دوسپسرم خبببب بعدشم تقصیر عموعه که همچین پسر جذابی درس کرده به من چه
بابای جونگکوک: هعی درک میکنم بابابزرگت یسری منو مامانتو همینجوری گیر انداخت
جونگکوک: خودتون اینکاره اید بعدم دوست دخترمه نمیتونم بوسش کنم
مامان ات: هعی یادم میاد وقتی میگفتم میخام عروسی ات رو ببینم ات میگف من به هیچ پسری دست نمیدم چه برسه باهاش عروسی کنم اما الان داره از پسر عموش که بهتره بگم دوسپسرش داره لب میگیره
ات: مامانننننننننن
جونگکوک و بقیه درحال جر خوردنن
ات: عههه جونگکوککک تو چرااا. میخندییییی
بابای ات: پسرم خودتو جم و جور کن من دخترمو میشناسم تا یه سال از شبای لذت بخش و بوس محرومت میکنه ( در حال جرخورن )
بقیه : جرررررر خوردنننننن اززززز خنددههههه
ات : اصن قهرم بات کوک
جونگکوک: ببخشید بیا حالا قهر نکن
ات میره اتاق جونگکوکم پشت سرش
جونگکوک: غلط کردم ببخشید
ات : .....
جونگکوک: تولوخدا( قیافش کیوت میکنه )
ات: اوففف باشععع
و جونگکوک لباشو میزاره رو لبای ات و محکم مک میزنه یه جوری همو میبوسیدن که انگار تشنه ی لبای همن جونگکوک همونطوری که ات رو میبوسید محکم هلش داد رو تخت در و کلید کرد و رو ات خیمه زد و لباشو با ولع میبوسید و...( اسمات و نمینیویسم یه بار نوشتم گزارش کردید )
ساعت ۷
از زبان ات
از خاب پاشدم به ساعت نگاه کردم ساعت ۷ یعنی ۳ ساعت خوابیدم پاشدم لباسامو با یه شلوارک مشکی که تا زانوم بود و با یه تیشرت سفید لش عوض کردم موهامم شونه زدم و آرایشم پاک کردم که دیدم جونگکوک رو کاناپه خوابیده رفتم سمتش که بیدارش کنم
ات: جونگکوکا پاشو
جونگکوک: هوم پاشدم( سرد)
ات: باش راستی بقیه کجان
جونگکوک: رفتن خونه عمه
ات:آها اوک
جونگکوک رفت پایین و ات هم پشت سرش رفت
ات ویو
جونگکوک باهام سرد شده آخه چرا فک کنم چون محل ندادم ناراحته باید از دلش در بیارم پس رفتم براش شیر موز و کیک شکلاتی درست کردم و رفتم پیشش نشستم
ات: جونگکوکا برات شیرموز درست کردما
جونگکوک: .....
ات: هوفف مگه شیرموز دوست نداری ؟
جونگکوک: چرا دوست دارم ولی من تورو بیشتر دوست دارم فکر کردی با شیرموز خر میشم و بی محلی که وقتی اومدی بهم کردی بادم میره ات منم آدمماا
ات: وای بانی کوچولو ببخشید قول میدم از این به بعد بهت محل بدم آخه منم خسته بودم
جونگکوک: با دوستات میگردی واسه ما خسته ای
ات: ببخشید
جونگکوک: یه بوس بده ببخشم
ات: وییی و لپاشو محکم میبوسه
جونگکوک: عه از لپ
ات: ببخشید بیا و لباشو میبوسه وقته میخاد جداشه جونگکوک کمر شو میگیره و بوسه ی طولانی شروع میکنن همینطور که همو میبوسیدن متوجه شدن بقیه وایسادن دارن نگاه میکنن ک سریع از هم جدا شدن
بابای ات: هعی بچه بزرگ کردم از پسر عموش لب بگیره جلوم
ات: باباااا دوسپسرم خبببب بعدشم تقصیر عموعه که همچین پسر جذابی درس کرده به من چه
بابای جونگکوک: هعی درک میکنم بابابزرگت یسری منو مامانتو همینجوری گیر انداخت
جونگکوک: خودتون اینکاره اید بعدم دوست دخترمه نمیتونم بوسش کنم
مامان ات: هعی یادم میاد وقتی میگفتم میخام عروسی ات رو ببینم ات میگف من به هیچ پسری دست نمیدم چه برسه باهاش عروسی کنم اما الان داره از پسر عموش که بهتره بگم دوسپسرش داره لب میگیره
ات: مامانننننننننن
جونگکوک و بقیه درحال جر خوردنن
ات: عههه جونگکوککک تو چرااا. میخندییییی
بابای ات: پسرم خودتو جم و جور کن من دخترمو میشناسم تا یه سال از شبای لذت بخش و بوس محرومت میکنه ( در حال جرخورن )
بقیه : جرررررر خوردنننننن اززززز خنددههههه
ات : اصن قهرم بات کوک
جونگکوک: ببخشید بیا حالا قهر نکن
ات میره اتاق جونگکوکم پشت سرش
جونگکوک: غلط کردم ببخشید
ات : .....
جونگکوک: تولوخدا( قیافش کیوت میکنه )
ات: اوففف باشععع
و جونگکوک لباشو میزاره رو لبای ات و محکم مک میزنه یه جوری همو میبوسیدن که انگار تشنه ی لبای همن جونگکوک همونطوری که ات رو میبوسید محکم هلش داد رو تخت در و کلید کرد و رو ات خیمه زد و لباشو با ولع میبوسید و...( اسمات و نمینیویسم یه بار نوشتم گزارش کردید )
۱۳.۴k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.