بازی عشق کلک داشت نمی دانستم
بازی عشق کلک داشت نمی دانستم
غم آن سر به فلک داشت نمی دانستم
با نگاهی دل دیوانه گرفتار شد
سفره عشق ، نمک داشت نمی دانستم
دل من صافتر از آینه ، اما دل او
شیشه ای بود که لک داشت نمی دانستم
به وفاداری من آنکه ز من ساده گذشت
بیشتر از همه شک داشت نمی دانستم
آرزوهام شد آوار ، فرو ریخت سرم
سقف این خانه ترک داشت نمی دانستم
باختم زندگی ام را به قماری که در آن
دلبری بود که تک داشت نمی دانستم . .
غم آن سر به فلک داشت نمی دانستم
با نگاهی دل دیوانه گرفتار شد
سفره عشق ، نمک داشت نمی دانستم
دل من صافتر از آینه ، اما دل او
شیشه ای بود که لک داشت نمی دانستم
به وفاداری من آنکه ز من ساده گذشت
بیشتر از همه شک داشت نمی دانستم
آرزوهام شد آوار ، فرو ریخت سرم
سقف این خانه ترک داشت نمی دانستم
باختم زندگی ام را به قماری که در آن
دلبری بود که تک داشت نمی دانستم . .
۴۵۶
۰۹ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.