عشق (پارت ۶۴)

درحالی که رو پای جیمین بودم و داشت گردنمو میبوسه مامان وارد میشه، فوری بلند میشم و گردنمو میپوشونم
مامان: داشتین چه غلطی میکردین؟
جیمین: * چش غره *
مینجی: ه....هیچی
مامان: برو وسایلتو جمع کن قراره بری امریکا دیگه حق نزدیک شدن بهم ندارین
مینجی: چی؟
جیمین: هووووو پیاده شین باهم بریممممم، واسه خودتون می‌برید، میدوزید ، تن میکنین ینی چییییی؟؟؟ *داد*
مامان: حق نداری دیگه با دخترم باشی
جیمین: با نهایت احتراممممم بیخودددددد، تا الان هرچی احترام نگه داشتم بس بود، من بت میگم مامان بعد تو همه چیو میندازی گردن من؟ منو مقصر میدونی؟ بهم اعتماد نداری؟ میخوای عشق زندگیمو ازم بگیری؟
مامان: دختر خودمه اختیارشم دست منه ببین دو هفته نبودم چه بلایی سر بدنش اوردی من دخترمو به یه مافیا نمیدم
جیمین: دخترته؟ خب باشه، ما چیزی نگفتیم ولی اختیارش دست تو نیس، دست خودشه، تو زندگی خودتو بکن با دخترت چیکار داری؟ بعدشم بدبخت تو خودت با یه مافیا داری زندگی میکنی که
مامان: من دیگه سنی ازم گذشته ولی مینجی هنوز جوونه و اون صد سالشم بشه بچمه و اختیارش دست منه و همینیکه من گفتم، مینجی میره امریکا
جیمین: خب پس اختیار تو هم دست مامانته
مامان: من ازدواج کردم و مادرم مرده
جیمین: مینجی هم ازدواج کرده ، پس اگه بنا به اختیار باشه، اختیارش دست منه نه تو
جیمین: مینجی از جاش تکون نِ...می...خو...ره، تمام
مامان: مگه دست توئه
دست منو میگیره و میبره تو اتاقم
مامان: وسایلتو جمع کن تا یه ساعت دیگه پرواز داری
میره میرون و درو قفل میکنه، درو میکوبم
مینجی: مامان درو باز کن لطفا مااااماااااننن*گریه*
یه گوشه میشینم و زانومو بقل میکنم بلند بلند گریه میکنم


~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
دیدگاه ها (۰)

عشق (پارت ۶۵)

عشق (پارت ۶۶)

عشق (پارت ۶۳)

عشق (پارت ۶۲)

{مافیای من}{پارت ۲}_داشتم کفشامو میپوشیدم که مامانم گفت ‌&...

رمان عشق و نفرت پارت ۱ویو ات: من با خوانوادم بحسم شد بعد به ...

عشق از طرف یک مافیا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط