رمان عشق و نفرت

رمان عشق و نفرت


پارت ۱

ویو ات: من با خوانوادم بحسم شد بعد به دوستام گفتم که بریم بیرون بچرخیم بعد داشتم بر می‌گشتم خونه دیدیم که یک ماشین مشکی دم در خونمون وایساده گفتم شاید ماله همسایمونه رفتم داخل دیدیم یک مردی خوشگل خوش قیافه قد بلند نشسته روی مبل رفتم بهش سلام کرد

آقاهه: سلام

آت: مامان اینکیه

مامان ات : دخترم

آت : مامان حرف بزن دیگه

مامان ات : دخترم بابات داره ورشکسته میشه مجبور شدیم تورو بفروشید به این مرده

آت : چیچیییی

مامان ات: دخترم حواست باشه مرده مافیاست حواستو بده دخترم خیلی خطرناکه

آت : مامان چیکار کردی 😡😡😡😡

بابای آت: دخترم برو وسایلتو جمع کن

آت : بابا نهه بگو دوروغه

بابای آت: دخترم نترسی

آت : مامان نمی خوام برم 😭😭

مامان ات: دخترم برو

آت : بابا اینکیه

بابای آت : این یک مافیاست اسمش جونگ کوک هستش ۲۸سالش هستش بزرگترین مافیا حواستو بده

آت : باباااااااا ماماننننننننن نمی‌خوام برم😭😡😡😭😡

جونگ کوک : خانم کوچولو بیا بریم

مامان ات : دخترم خیلی دوست دارم ❤️💋

بابای آت: دخترم حواستو بده

آت : من نمیام

جونگ کوک : مگه دست خودته کوچولو

آت : من کوچولو نیستممممم

جونگ کوک : زودباش بیاااا

آت :من نمیام (با داد)

جونگ کوک: بیا



مایل به پارت بعدی هستین

تو کامنتا بگین
دیدگاه ها (۴)

رمان عشق و نفرت پارت ۲جونگ کوک آت رو بغل کرد و گذاشتش توی ما...

رمان عشق و نفرتپارت۳با هر قدمی که جونگ کوک میومد جلو ات میرف...

واقعاً خوب شد ❤️❤️

🖤🇮🇷😭😭😭😭😭😭😭😭

پارت۱ [دیوانه وار عاشق]ات: سلام من ات هستم ۱۸ سالمه و تو ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط