[🥀🌙🚶🏿‍♂؛]

[🥀🌙🚶🏿‍♂؛]
ـ ــــــــ
.
امشب می‌خوام از دلتنگی‌هام برات بگم ؛
از بغضـٰام ا‌شڪام تنهاییـٰام . .
روزی که بعد اون خواب ِ لعنتی پاشدم
با یه ذوقی که با ترس همرا بود ،
بهت پیام دادم خواب دیدم که تو می‌ری ؛
کلی قربون صدقم رفتی که نترس چیزی نیست !
- تا آخر ِ عمر ڪنارتم…
دلـٰم قرص شد ؛
ولی تو نموندی رفتی ، بدون هیچ توضیحی . .
تو حتی اشڪای ِ منم ندیدی ؛ بغض ِ توو گلوم ، به دلتنگیـٰام به شبای ِ بعد خودتم رحم نکردی !
تو هیچ کدوم از اینارو ندیدی
می‌دونی بعد رفتنت وقتی دلم برات تنگ می‌شد می‌رفتم همون جای ِ همیشگی و زل می‌زدم به ماھ ؛
دلم بیشتر تنگ می‌شدا اما اون روزا فقط ماھ می‌فهمید منو :)
اما امان از روزایی که آسمون بارونی بود .
می‌دونی یه چیزی رو هیچوقت فراموش نمی‌کنم
روزای ِ آخر بهم گفتی من تا الانشم فقط به خاطر قولم ڪنارت موندم ؛
حتی بهم گفتی دوست دارم اما نه مثل ِ قبل ، دنیا رو سرم آوار شد ولی بازم چون دوست داشتم به بغض پناھ آوردم ؛
نمی‌دونم شاید این آخرین دوست دارمی بود که بهم گفتی ، ولی تلخ ترین . .
شاید تا چند ماه قبل اینقدر دلم برا آغوشت تنگ می‌شد که با خودم می‌گفتم اگه برگرده… بگذریم !
تو که نه منو می‌شنوی ، نه می‌خونی ، نه می‌بینی ،