شبانه با یک ستاره می آیم
شبانه با یک ستاره میآیم
و در پناه ویرانههای شب
ستارهام را در بادها میآویزم
و مینشینم در قایق شبانهی باد
روی شب میگردم
و زیر باد و ستاره
سرود عشق را سر میدهم .
و میسوزم .
من راز سوختن را میدانم
و این ستاره که در باد با من است
سهمیست از بدایت دانستن
من مرداب عشق را نوشیدم
و از تهوعِ تاریکِ من ستاره دمید .
باید از صخرهی سختیها بگذرم
و کوه سنگین و عظیم را
به کوری هجر منفجر کنم .
چه حس سرد وسیعی !
رگبار بر تمام درختان لخت شب میبارید
و دختر تنها بر صخرهی تگرگ نشست .
تمام شب شبحی بودم
و جفت ناشناختهام گم بود .
من میآمدم از غربت
من از تمام غریبان غریبتر بودم .
کسی نمیدانست
کسی محبت دست مرا نمیدانست.
بیا سکوت مرا
زیر بار محبت خود ویران کن
و تکههای شکستهی دلم را
به بادها بسپار .
شب از صدای قدمهای من پر است.
شب از صدای عبور ستاره میترسد.
پرندههای عشق
میان مه
بسوی برج کهنه و پیر قلبم میآیند .
و من شبانه
با یک ستاره میآیم
و روی باروی ویرانههای کهنهی قلبم
ستاره را در بادهای شب
میآویزم.
#سعید_سلطانپور
و در پناه ویرانههای شب
ستارهام را در بادها میآویزم
و مینشینم در قایق شبانهی باد
روی شب میگردم
و زیر باد و ستاره
سرود عشق را سر میدهم .
و میسوزم .
من راز سوختن را میدانم
و این ستاره که در باد با من است
سهمیست از بدایت دانستن
من مرداب عشق را نوشیدم
و از تهوعِ تاریکِ من ستاره دمید .
باید از صخرهی سختیها بگذرم
و کوه سنگین و عظیم را
به کوری هجر منفجر کنم .
چه حس سرد وسیعی !
رگبار بر تمام درختان لخت شب میبارید
و دختر تنها بر صخرهی تگرگ نشست .
تمام شب شبحی بودم
و جفت ناشناختهام گم بود .
من میآمدم از غربت
من از تمام غریبان غریبتر بودم .
کسی نمیدانست
کسی محبت دست مرا نمیدانست.
بیا سکوت مرا
زیر بار محبت خود ویران کن
و تکههای شکستهی دلم را
به بادها بسپار .
شب از صدای قدمهای من پر است.
شب از صدای عبور ستاره میترسد.
پرندههای عشق
میان مه
بسوی برج کهنه و پیر قلبم میآیند .
و من شبانه
با یک ستاره میآیم
و روی باروی ویرانههای کهنهی قلبم
ستاره را در بادهای شب
میآویزم.
#سعید_سلطانپور
۹۶۶
۰۸ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.