در جست و جوی حقیقت (پارت 1)
به اپارتمانی که قرار بود انجا مستقر بشم نگاهی کردم و از توی کیفم کلید رو برداشتم و در حیاط رو باز کردم.سوار اسانسور شدم و در طبقه ی پنجم پیاده شدم . همین طور پلاک روی در ها رو نگاه می کردم و زمزمه کنان می گفتم:40....واحد 40.... آها اینجاست. کارت رو روی صفحه ی کوچک کنار در نگه داشتم و در باز شد. یک خونه ی نسبتا خوب.کلا یک حال بود که کنار در تلویزیون به دیوار نصب شده بود و جلویش یک تخت و زیر تلویزیون یک میز دراز دیده می شد . کنار میز هم کمد و اینه بود و جلوی اونها مبل و کنار کمد و زیر اینه یک کابینت که به زمین چسبیده بود و رویش یک گاز تو کار به چشم می خورد . و روب روی اون یک میز دو نفره بود و دور تا دور را پنجره احاطه کرده بود و در نهایت پشت تخت و جلوی در دست شویی و حمام قرار داشت .
اونقدر خسته بودم که با اینکه گشنم بود ولی کیفم رو روی میز گذاشتم و خودم رو روی تخت انداختم و به خواب عمیقی رفتم.
فردای ان روز ساعت 6:
داشتم با صاحب خونه صحبت می کردم که یکم بیشتر بهم محلت بده تا اجاره رو بدم ولی اون گفت : من فکر نمی کنم که بتونی اصلا اینجا زندگی کنی چون شغل خوبی هم نداری....اصلا چرا اینجا رو اجاره کردی؟ گفتم : خواهش می کنم درک کنید ... همه ی کارکنان مجبورن اینجا رو اجاره کنن وگر نه اخراج میشن و منم مثل بقیه از روی اجبار اومدم. صاحب خونه ریشش رو لمس کرد و گفت : فقط یک هفته ی دیگه . بعد پشتش رو به من کرد و رفت . خیلی خوشحال شدم و با صدای بلند که بشنوه تشکر کردم . چون صاحب خونه دوست صمیمی رییس شرکته نمی تونم باهاش کل کل کنم و دقیقا این همون دلیلی است که همه ی ما بد بختا باید اینجا ی گرون رو تحمل کنیم.
نویسنده:دوست دارم نظرتون رو بدونم:)
اونقدر خسته بودم که با اینکه گشنم بود ولی کیفم رو روی میز گذاشتم و خودم رو روی تخت انداختم و به خواب عمیقی رفتم.
فردای ان روز ساعت 6:
داشتم با صاحب خونه صحبت می کردم که یکم بیشتر بهم محلت بده تا اجاره رو بدم ولی اون گفت : من فکر نمی کنم که بتونی اصلا اینجا زندگی کنی چون شغل خوبی هم نداری....اصلا چرا اینجا رو اجاره کردی؟ گفتم : خواهش می کنم درک کنید ... همه ی کارکنان مجبورن اینجا رو اجاره کنن وگر نه اخراج میشن و منم مثل بقیه از روی اجبار اومدم. صاحب خونه ریشش رو لمس کرد و گفت : فقط یک هفته ی دیگه . بعد پشتش رو به من کرد و رفت . خیلی خوشحال شدم و با صدای بلند که بشنوه تشکر کردم . چون صاحب خونه دوست صمیمی رییس شرکته نمی تونم باهاش کل کل کنم و دقیقا این همون دلیلی است که همه ی ما بد بختا باید اینجا ی گرون رو تحمل کنیم.
نویسنده:دوست دارم نظرتون رو بدونم:)
- ۵.۵k
- ۲۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط