game of love and hate(part 33)
تهیونگ:الو
ات:سلام
تهیونگ:سلام
ات:زود تر بیا خونه فامیلات اومدن خونه ما
تهیونگ:باشه میام
ات:زود تر بیا
تهیونگ:باشه
ات:تو راه اومدنی دو سه تا شامپاین بخر
تهیونگ:باشه
ات:خدافظ
تهیونگ:خدافظ
ویوی ات
ات:کلی غذا درست کردم و روی میز چیدمشون بعد از 5 مین تهیونگ اومد چون باید جلوی اینا تظاهر میکردیم که عاشق همیم رفتم جلوی در بهش خوش آمد گفتم لپشو بوس کردم ظاهرا دوهزاریش آفتاد که دارم نقش بازی می کنم شامپاین ها رو گرفتم گذاشتم روی میز رفتم بالا در اتاق تهیونگ رو باز کردم بهش بگم بیاد ناهار تا در رو باز کردم دیدم تهیونگ لباس تنش نیست پکاش داشت کورم میکرد سریع در رو بستم گفتم ببخشید قصدم این نبود فقط میخواستم بگم بیا نهار
ات:سلام
تهیونگ:سلام
ات:زود تر بیا خونه فامیلات اومدن خونه ما
تهیونگ:باشه میام
ات:زود تر بیا
تهیونگ:باشه
ات:تو راه اومدنی دو سه تا شامپاین بخر
تهیونگ:باشه
ات:خدافظ
تهیونگ:خدافظ
ویوی ات
ات:کلی غذا درست کردم و روی میز چیدمشون بعد از 5 مین تهیونگ اومد چون باید جلوی اینا تظاهر میکردیم که عاشق همیم رفتم جلوی در بهش خوش آمد گفتم لپشو بوس کردم ظاهرا دوهزاریش آفتاد که دارم نقش بازی می کنم شامپاین ها رو گرفتم گذاشتم روی میز رفتم بالا در اتاق تهیونگ رو باز کردم بهش بگم بیاد ناهار تا در رو باز کردم دیدم تهیونگ لباس تنش نیست پکاش داشت کورم میکرد سریع در رو بستم گفتم ببخشید قصدم این نبود فقط میخواستم بگم بیا نهار
- ۱۱.۷k
- ۰۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط