هنرمند کوچولوی من
کوک تو برو میخام با عروس گلم حرف بزنم
کوک: گلم؟
ات....
چی شدههههههه
راوی...
کوک رفت و مامان کوک نشست پیش ات و گفت
م.ک:دخترم شما دوتا کی ازدواج می کنید
ات:...
م.ک:ببین دخترم من مشکلی ندارم
و ازین حرفا زدن دیگه ..
بعد از 30 دیقه کوک امد و گفت :بسه دیگه
ات و م.ک با هم :تو ساکت داریم حرف میزنیم
کوک رفت
م.ک: راستی دخترم ببین کوک روی رعد و برق حساسه
از رعد و برق می ترسه و حالش بد میشه
ات: چرا
م.ک:چون اون روزی که باباش ولمون کرد رعد و برق میزد
سعی کن اگه رعد و برق زد هواسش رو پرت کنی
ات: چشم
عاا ساعت 7 شد من میرم دیگه
م.ک: باشه
راوی: ات با کوک خدافظی کرد و رفت
پرش زمانی به هفته بعد ...
میدونم کم شد ولی فردا بعدی رو میزارم
🙃🙃
کوک: گلم؟
ات....
چی شدههههههه
راوی...
کوک رفت و مامان کوک نشست پیش ات و گفت
م.ک:دخترم شما دوتا کی ازدواج می کنید
ات:...
م.ک:ببین دخترم من مشکلی ندارم
و ازین حرفا زدن دیگه ..
بعد از 30 دیقه کوک امد و گفت :بسه دیگه
ات و م.ک با هم :تو ساکت داریم حرف میزنیم
کوک رفت
م.ک: راستی دخترم ببین کوک روی رعد و برق حساسه
از رعد و برق می ترسه و حالش بد میشه
ات: چرا
م.ک:چون اون روزی که باباش ولمون کرد رعد و برق میزد
سعی کن اگه رعد و برق زد هواسش رو پرت کنی
ات: چشم
عاا ساعت 7 شد من میرم دیگه
م.ک: باشه
راوی: ات با کوک خدافظی کرد و رفت
پرش زمانی به هفته بعد ...
میدونم کم شد ولی فردا بعدی رو میزارم
🙃🙃
- ۹.۲k
- ۰۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط