𝑝𝑎𝑡𝑟²
𝑝𝑎𝑡𝑟²
که یهو یکی دستمو کشید و کوبوندم تو دیوار
ا/ت: اخخخخخ عوضی چه غلطی میکنی؟
نامجون:اگه یه بار دیگه تو کار من دخالت کنی میدم بابام پدرتو در بیاره
ا/ت:خاک بر سرت بدبخت سن خر پیرو داری بعد اونوقت بابا جونت میاد پدرمو دربیاره؟
عصبی شدش دستمو گرفت و منو برد داخل یه اتاق
انداختم رو تخت و روم خیمه زد
نامجون: بخاطر اینکه من از راه بدتری وارد میشم میخوای امتحانش کنی؟
ا/ت:توعه فسقلی عمرا از اینکارا بلد باشی
نامجون:عهههه
باش
شروع کرد لباساشو در آوردن
ا/ت:جونگ کوککککککک کمکککککک(با داد خیلی بلندددد)
جونگ کوک وارد اتاق شد
منو نامجون و تو اون حالت دید
ا/ت:کوک این میخواست بهم تج...(گریه)
اومد بغلم کرد
کوک:هیشششش گریه نکن من مراقبتم
از بغل جدا شد رفت سمت نامجون و تا میتونست کتکش میزد
از سر و صورتش خون میومد
ا/ت:کوک ولش کن برامون دردسر میشه
ازش جدا شد
تند تند رفتیم سمت اتاق دوربین ها
نگهبان:نمیشه بیاین تو
ا/ت:بیا این ده هزار دلار مال تو بیا کنار کار دارم
پولو گرفت و رفت کنار
ویدئو اون اتاق و ریختم تو فلش و بعد از کامپیوتر پاکش کردم تا اثری ازش نمونه
ا/ت:خوبه الان مدرکی نداره که ازت شکایت کنه
بدو بریم سر کلاس
کوک:بریم
(پرش زمانی به بعد مدرسه)
°نامجون°
نامجون: کوک بیا عمارت
کوک:باشه
فقط خوبی؟
نامجون:زدی لهم کردی خوبم؟
کوک:ببخشید زیاده روی کردم
خب یه سوال چرا باهات نیام؟
نامجون:خنگ خدا اونوقت همه میفهمن
کوک:عااا درسته
نامجون هیونگ میگم این دختره گناه داره چرا میخوای این بلا رو سرش بیاری
چرا نمیری سراغ داداشه؟
نامجون:چون بخاطر اون مادر من مرد
پس منم باید همین بلا رو سرش بیارم
جونگ کوک :ولی اون سنش کمتر از اونیه که بخوای این بلا رو سرش بیاری
نامجون:سوار ماشین شو الان
جونگ کوک نشست تو ماشین
رفتم نشستم پشت فرمون
خیلی عصبیم
کرده بود
جلوی صخره ها نگه داشتم
تا میتونستم زدمش بعدش انداختمش تو آب
نامجون:دیگه به دردم نمیخوری جئون جونگ کوک خدانگهدارررر.....
که یهو یکی دستمو کشید و کوبوندم تو دیوار
ا/ت: اخخخخخ عوضی چه غلطی میکنی؟
نامجون:اگه یه بار دیگه تو کار من دخالت کنی میدم بابام پدرتو در بیاره
ا/ت:خاک بر سرت بدبخت سن خر پیرو داری بعد اونوقت بابا جونت میاد پدرمو دربیاره؟
عصبی شدش دستمو گرفت و منو برد داخل یه اتاق
انداختم رو تخت و روم خیمه زد
نامجون: بخاطر اینکه من از راه بدتری وارد میشم میخوای امتحانش کنی؟
ا/ت:توعه فسقلی عمرا از اینکارا بلد باشی
نامجون:عهههه
باش
شروع کرد لباساشو در آوردن
ا/ت:جونگ کوککککککک کمکککککک(با داد خیلی بلندددد)
جونگ کوک وارد اتاق شد
منو نامجون و تو اون حالت دید
ا/ت:کوک این میخواست بهم تج...(گریه)
اومد بغلم کرد
کوک:هیشششش گریه نکن من مراقبتم
از بغل جدا شد رفت سمت نامجون و تا میتونست کتکش میزد
از سر و صورتش خون میومد
ا/ت:کوک ولش کن برامون دردسر میشه
ازش جدا شد
تند تند رفتیم سمت اتاق دوربین ها
نگهبان:نمیشه بیاین تو
ا/ت:بیا این ده هزار دلار مال تو بیا کنار کار دارم
پولو گرفت و رفت کنار
ویدئو اون اتاق و ریختم تو فلش و بعد از کامپیوتر پاکش کردم تا اثری ازش نمونه
ا/ت:خوبه الان مدرکی نداره که ازت شکایت کنه
بدو بریم سر کلاس
کوک:بریم
(پرش زمانی به بعد مدرسه)
°نامجون°
نامجون: کوک بیا عمارت
کوک:باشه
فقط خوبی؟
نامجون:زدی لهم کردی خوبم؟
کوک:ببخشید زیاده روی کردم
خب یه سوال چرا باهات نیام؟
نامجون:خنگ خدا اونوقت همه میفهمن
کوک:عااا درسته
نامجون هیونگ میگم این دختره گناه داره چرا میخوای این بلا رو سرش بیاری
چرا نمیری سراغ داداشه؟
نامجون:چون بخاطر اون مادر من مرد
پس منم باید همین بلا رو سرش بیارم
جونگ کوک :ولی اون سنش کمتر از اونیه که بخوای این بلا رو سرش بیاری
نامجون:سوار ماشین شو الان
جونگ کوک نشست تو ماشین
رفتم نشستم پشت فرمون
خیلی عصبیم
کرده بود
جلوی صخره ها نگه داشتم
تا میتونستم زدمش بعدش انداختمش تو آب
نامجون:دیگه به دردم نمیخوری جئون جونگ کوک خدانگهدارررر.....
۸.۱k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.