تکپارتی¤
تکپارتی¤
(علامت جیمین_ا.ت+)
_ما داشتیم به یه مهمونی می رفتیم اما متاسفانه وسطای راه در حالی که باهم حرف می زدیم و می خندیدیم تصادف کردیم ولی من زیاد آسیب جدی ای ندیدم و الان یه هفته هس که دارم بهش میفهمونم که من شوهرشم اما همش میگه من شمارو نمیشناسم دیگه خسته شدم این دفعه رفتن بالا تا براش ناهارشو بیارم که دیدم دم پنجره وایساده ازین زاویه خیلی قشنگ شده بود
_خیلی قشنگ شدی*لبخند
+عا ممنون
_چند بار گفتم با من رسمی حرف نزن
+اما من شما رو نمیشناسم
_ا.ت بسه دیگه من شوهرتم جیمین! منو یادت نمیاد؟
+من...من یه چیزایی تو ذهنم هست ولی ..نه یادم نمیاد
_رفتم نشستم رو تخت و اشاره کردم که پیشم بشینه دستاشو گرفتم و توی چشماش زل زدم و شروع کردم حرف زدن
اونروز رو یادت میاد که باهم رفتیم ساحل؟اون مَرده اومد و دوتا بستنی نعنایی بهمون داد و گفت چه زوج قشنگی هستیم؟نعنایی.....دقیقا رنگ چشمای تو
ا.ت من عاشقتم لطفا منو به یاد بیار یکم فکر کن*بغض
+گ..گریه ن..نکن دستمو روی صورتش گذاشتمو اشکاشو پاک کردم یهو سرم تیر کشید صدای خنده ها،گریه ها،جیغ و داد ها و خاطرات همینطور از جلوی چشمم رد میشد نگران اومد پیشم و هی میگفت خوبی؟! با گریه سرمو بالا آوردم و گفتم
+ج..جیمین ...خودتی؟*گریه
_تو ..تو منو یادت اومد *خوشحال و اشک شوق
پریدم بغلش و توی بغل هم گریه میکردیم که سرمو بردم عقب و لیمو محکم کوبیدم روی لباش و با لذت مک میزدم اونم بعد چند دیقه همراهیم کرد ⁶مین بعد از هم جدا شدیم
+دوست دارم
_حتی اگه فراموشی بگیرم و تو دستاتو بزاری تو دستم و به چشمام نگاه کنی...دوباره عاشقت میشم
𝘁𝗵𝗲 𝗲𝗻𝗱
ادمین زحمت کشیده لایک کنید. خوب شده؟
(علامت جیمین_ا.ت+)
_ما داشتیم به یه مهمونی می رفتیم اما متاسفانه وسطای راه در حالی که باهم حرف می زدیم و می خندیدیم تصادف کردیم ولی من زیاد آسیب جدی ای ندیدم و الان یه هفته هس که دارم بهش میفهمونم که من شوهرشم اما همش میگه من شمارو نمیشناسم دیگه خسته شدم این دفعه رفتن بالا تا براش ناهارشو بیارم که دیدم دم پنجره وایساده ازین زاویه خیلی قشنگ شده بود
_خیلی قشنگ شدی*لبخند
+عا ممنون
_چند بار گفتم با من رسمی حرف نزن
+اما من شما رو نمیشناسم
_ا.ت بسه دیگه من شوهرتم جیمین! منو یادت نمیاد؟
+من...من یه چیزایی تو ذهنم هست ولی ..نه یادم نمیاد
_رفتم نشستم رو تخت و اشاره کردم که پیشم بشینه دستاشو گرفتم و توی چشماش زل زدم و شروع کردم حرف زدن
اونروز رو یادت میاد که باهم رفتیم ساحل؟اون مَرده اومد و دوتا بستنی نعنایی بهمون داد و گفت چه زوج قشنگی هستیم؟نعنایی.....دقیقا رنگ چشمای تو
ا.ت من عاشقتم لطفا منو به یاد بیار یکم فکر کن*بغض
+گ..گریه ن..نکن دستمو روی صورتش گذاشتمو اشکاشو پاک کردم یهو سرم تیر کشید صدای خنده ها،گریه ها،جیغ و داد ها و خاطرات همینطور از جلوی چشمم رد میشد نگران اومد پیشم و هی میگفت خوبی؟! با گریه سرمو بالا آوردم و گفتم
+ج..جیمین ...خودتی؟*گریه
_تو ..تو منو یادت اومد *خوشحال و اشک شوق
پریدم بغلش و توی بغل هم گریه میکردیم که سرمو بردم عقب و لیمو محکم کوبیدم روی لباش و با لذت مک میزدم اونم بعد چند دیقه همراهیم کرد ⁶مین بعد از هم جدا شدیم
+دوست دارم
_حتی اگه فراموشی بگیرم و تو دستاتو بزاری تو دستم و به چشمام نگاه کنی...دوباره عاشقت میشم
𝘁𝗵𝗲 𝗲𝗻𝗱
ادمین زحمت کشیده لایک کنید. خوب شده؟
۷.۲k
۱۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.