هرشب به در میکده ها چله نشستم
هرشب به در میکده ها چله نشستم
صد قافله هم آمد و من چشم نبستم
تو آمدی اما دِگری همسفرت بود
خاموش شدم گوشه میخانه شکستم
آزرده دل و خسته وافسرده و مدهوش
گفتی ببرد باده ای ازمی زسرت هوش
اکنون که شدم غرقه به مِی هر شب و هر روز
رویت به من است و دِگری سخت در آغوش
#F
@,,,,D
صد قافله هم آمد و من چشم نبستم
تو آمدی اما دِگری همسفرت بود
خاموش شدم گوشه میخانه شکستم
آزرده دل و خسته وافسرده و مدهوش
گفتی ببرد باده ای ازمی زسرت هوش
اکنون که شدم غرقه به مِی هر شب و هر روز
رویت به من است و دِگری سخت در آغوش
#F
@,,,,D
۲۵۵
۲۲ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.