میان این قفس از جور صیاد

میان این قفس از جور صیاد
کنون بر میکشم فریاد فریاد
چه بیهودم سپردم خرمن عمر
به دست خویشتن برباد برباد
وفا بر عهد این دنیا نباشد
که هر دم می کند بیداد بیداد
مگر نشنیده ای از نقل عشاق
چو تیشه بر سر فرهاد افتاد

ز بعد مردنش از قلب شیرین
برآمد نغمه ی فرهاد فرهاد !
ز بعد مرگ من بر زخم این دل
چه سود از مرهم و درمان و امداد؟
از این پس دل نمی بندم به دنی

بود سرمشق من از دست استاد
توکل بر خدای خویش آرم
چو اینک رفته ام از یاد از یاد
کنون تا زنده ام از وصل خود کن
من افسرده را دلشاد دلشاد


به وصل خود قرینم کن،نه هجران
کجا گردد به هم مجموعه اضداد؟
نمی پاید دگر عمرم،دریغا
به مثل رفتن آبا و اجداد
ز بد عهدی و از بیداد گیتی
نمی ماند به کس بنیان و بنیاد
ندارد فایده(مسجون)،که گویند
ز بعد مردنت ای داد ای داد

#F

@,,,,D
دیدگاه ها (۵)

به خاطر بسپار " ... زندگی بدون چالش ؛ مزرعه بدون حاصل است. ت...

میزنم سازی بیا، امشب به سازم ساز کن دلبری کن از من و امشب بر...

هرشب به در میکده ها چله نشستمصد قافله هم آمد و من چشم نبستمت...

با تو در جنگل و یک کلبه یِ پنهان ... چه شودنورِ مهتاب و غزل ...

بیشترین نگرانیهای ما مربوط به مسائلی هستتند که هرگز اتفاق نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط