دیدی بعضی وقتا که دلت میگیره ،به حدی که هوای اتاقت برات س
دیدی بعضی وقتا که دلت میگیره ،به حدی که هوای اتاقت برات سنگین میشه و فقد دوس داری بری بیرون روی یه نیمکت تو یه پارک بشینی و هندزفریتو بذاری تو گوشتو اهنگ مورد علاقتو پلی کنی و چشاتو ببندی و غرق رویاهات کنار اونی که نیس بشی!
یهو به خودت بیای ببینی ای وای من تموم اون مدت قطره های اشکت مثل بارون از چشات می ریختو و تو انقدر غرق رویا بودی که حسشون نکردی!
اینور اونور نگاه کنی یهو یه دختر پسریو ببینی که انگار قرار بوده همو ببینن.
با دقت تر نگاشون کنی ببینی دختره تا میرسه به پسره چطوری با ذوق میپره بغلشو چشاش از ذوق برق میزنه که عشقشو بغل کرده و پسره جوری سفت بغلش کنه که انگار اصلا جز خودشون کسی تو این دنیا نیس و دنیا تو همون لحظه برای اونا تو بغل هم تموم شده.
تو تموم مدت بدون اینکه بخای محو اون صحنه ی قشنگ بشی،و کم کم یه لبخند کوچولو از دیدن عشق اون دو نفر بشینه رو لبات:)
ولی یهو یاد خودت بیوفتی که قرار بود یه روز همه ی اینارو کنارش تجربه کنی تو کوچه پس کوچه های شهر باهاش راه بری قدم بزنی
زیر بارون رو یه نیمکت باهم اهنگ مورد علاقتون گوش کنید تو هی اذیتش کنی سر به سرش بذاری
اونم از کارای تو یه لبخند بشینه رو لباشو بگه قربونت برم چقدر از داشتن تو خوشحالم!
یا اینکه توام میتونستی همین الان با اون بجای اون دختر و پسر باشین و تو باشی و اون که همونقدر قشنگ همو بغل میکنین:)
ولی انگار یهو یه اب سرد می ریزن رو سرت که اره
اون کنارت نیست و تو فقط داری رویاهای که رو به نابودیه رو مرور میکنی، و حسرت که مثل سنگ دوباره بغض بشه راه گلتو ببنده و همه چیز مثل یه آوار بریزه رو سرت که اون مال تو نیست!
یهو به خودت بیای ببینی ای وای من تموم اون مدت قطره های اشکت مثل بارون از چشات می ریختو و تو انقدر غرق رویا بودی که حسشون نکردی!
اینور اونور نگاه کنی یهو یه دختر پسریو ببینی که انگار قرار بوده همو ببینن.
با دقت تر نگاشون کنی ببینی دختره تا میرسه به پسره چطوری با ذوق میپره بغلشو چشاش از ذوق برق میزنه که عشقشو بغل کرده و پسره جوری سفت بغلش کنه که انگار اصلا جز خودشون کسی تو این دنیا نیس و دنیا تو همون لحظه برای اونا تو بغل هم تموم شده.
تو تموم مدت بدون اینکه بخای محو اون صحنه ی قشنگ بشی،و کم کم یه لبخند کوچولو از دیدن عشق اون دو نفر بشینه رو لبات:)
ولی یهو یاد خودت بیوفتی که قرار بود یه روز همه ی اینارو کنارش تجربه کنی تو کوچه پس کوچه های شهر باهاش راه بری قدم بزنی
زیر بارون رو یه نیمکت باهم اهنگ مورد علاقتون گوش کنید تو هی اذیتش کنی سر به سرش بذاری
اونم از کارای تو یه لبخند بشینه رو لباشو بگه قربونت برم چقدر از داشتن تو خوشحالم!
یا اینکه توام میتونستی همین الان با اون بجای اون دختر و پسر باشین و تو باشی و اون که همونقدر قشنگ همو بغل میکنین:)
ولی انگار یهو یه اب سرد می ریزن رو سرت که اره
اون کنارت نیست و تو فقط داری رویاهای که رو به نابودیه رو مرور میکنی، و حسرت که مثل سنگ دوباره بغض بشه راه گلتو ببنده و همه چیز مثل یه آوار بریزه رو سرت که اون مال تو نیست!
۵۸.۹k
۱۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.