پارت ششم دوست دخترم باش😄
پارت ششم دوست دخترم باش😄
تهیونگ سرشو برگردوند سمت آرمی ها و براشون دست تکون داد که برای یک لحظه با رزی چشم تو چشم شد😃
+واااااای خدا چیکار کنیم نه نه نباید اینجوری میشد ای خدا چیکار کنم بهتره برم.
رونا هی رونا
_چیه چی میگی ساکت باش
رزی اومد تو گوش رونا بلند گفت
+رونا تهیونگ منو دید من دیگه نمیتونم اینجا باشم خجالت میکشم واااای داره میاد اینطرف من رفتم بای
_هی رزی کجا میری هیی واستا
فلش بک تهیونگ
#داشتم آهنگ رو می خوندم تا پارتم تموم شد سرمو سمت آرمی برگردوندم که چشمم به دختر آشنایی خورد.برای یک دقیقه کلا آهنگ یادم رفت و رفتم سمت دختر اما اون چیزی تو گوش دوستش گفت و رفت.
#ای بابا من اونو کجا...واااای این همون دخترس که نجاتم داد چیکار کنم
&تهیونگ هی تهیونگ چیکار میکنی چرا پارتت رو نمیخونی
#چی ...عه... یادم رفت. شروع کردم به خوندن ادامه ی پارتم.
فلش بک رزی و رونا😁
رونا و رزی داشتن از کنسرت بیرون میرفتن که صدای آهنگ قطع شد و آرمی ها شروع کردن به سروصدا کردن.رزی خیلی سریع اومد بیرون و دست تو جیبش کرد و دستمالی که تهیونگ بهش دادن بود و در آورد و باهاش عرق صورتش را پاک کرد.
+واای رونا داشتم سکته رو میزدم خوب شد اومدیم بیرون
_وااای رزی دیوونم کردی من می خواستم هنوز بمونم خدا بگم چی کارت نکنه ای بابا
در همین حین یک بادی اومد و دستمال از دست رزی رها شد .
+واااای نه نه دستمااال
رزی سریع دوید دنبال دستمال تا دستمال رو بگیره
+واااستا خواهش میکنم واستا صبر کن با تو نیستم مگه
در همین حین که دستمال یکم پایین اومد رزی خودشو تو هوا پرت کرد و خودشو سمت دستمال انداخت.
+اووووف اخیش گرفتمش نزدیک بود از دست بدمش واااای
اما با صدایی به خودش اومد و زبونش بند اومد.
فلش بک تهیونگ
#اجرا که تموم شد با جیغ و سروصدای آرمی ها صحنه رو ترک کردیم،منو جونگکوک و جیمین خیلی خسته شده بودیم و تصمیم گرفتیم بریم بیرون و یکم هوا تازه کنیم یه کم که جلوتر رفتیم صدایی آشنا به گوشم خورد و بعد دیدم اون دختر به دنبال یک دستمال خودشو جلومون انداخت.شروع کرد با خودش صحبت کردن انگار که متوجه ما نشده بود.خیلی خوشحال بودم که دیدمش چون می خواستم ازش تشکر کنم اما تا خواستم چیزی بگم جانگکوک رفت جلو و گفت
&حالتون خوبه؟
دختره سرشو آورد بالا و با دیدن ما رنگش سفید شد و انگاری زبونش بند اومده بود.
جانگکوک نگاهی به دستمالی که دست دختر بود نگاه کرد و گفت
&عه تهیونگ این دستمال تو نیست؟روش اسم تورو نوشته
+واااای خدا حالا چ گوهی بخورم بدبخت شدم
با شنیدن صدای رونا از اونطرف ک داشت دنبالم میدوید خیلی خوشحال شدم
_رزی حالت خوبه؟
پایان پارت ششم
لایک و فالو یادتون نره😍
تهیونگ سرشو برگردوند سمت آرمی ها و براشون دست تکون داد که برای یک لحظه با رزی چشم تو چشم شد😃
+واااااای خدا چیکار کنیم نه نه نباید اینجوری میشد ای خدا چیکار کنم بهتره برم.
رونا هی رونا
_چیه چی میگی ساکت باش
رزی اومد تو گوش رونا بلند گفت
+رونا تهیونگ منو دید من دیگه نمیتونم اینجا باشم خجالت میکشم واااای داره میاد اینطرف من رفتم بای
_هی رزی کجا میری هیی واستا
فلش بک تهیونگ
#داشتم آهنگ رو می خوندم تا پارتم تموم شد سرمو سمت آرمی برگردوندم که چشمم به دختر آشنایی خورد.برای یک دقیقه کلا آهنگ یادم رفت و رفتم سمت دختر اما اون چیزی تو گوش دوستش گفت و رفت.
#ای بابا من اونو کجا...واااای این همون دخترس که نجاتم داد چیکار کنم
&تهیونگ هی تهیونگ چیکار میکنی چرا پارتت رو نمیخونی
#چی ...عه... یادم رفت. شروع کردم به خوندن ادامه ی پارتم.
فلش بک رزی و رونا😁
رونا و رزی داشتن از کنسرت بیرون میرفتن که صدای آهنگ قطع شد و آرمی ها شروع کردن به سروصدا کردن.رزی خیلی سریع اومد بیرون و دست تو جیبش کرد و دستمالی که تهیونگ بهش دادن بود و در آورد و باهاش عرق صورتش را پاک کرد.
+واای رونا داشتم سکته رو میزدم خوب شد اومدیم بیرون
_وااای رزی دیوونم کردی من می خواستم هنوز بمونم خدا بگم چی کارت نکنه ای بابا
در همین حین یک بادی اومد و دستمال از دست رزی رها شد .
+واااای نه نه دستمااال
رزی سریع دوید دنبال دستمال تا دستمال رو بگیره
+واااستا خواهش میکنم واستا صبر کن با تو نیستم مگه
در همین حین که دستمال یکم پایین اومد رزی خودشو تو هوا پرت کرد و خودشو سمت دستمال انداخت.
+اووووف اخیش گرفتمش نزدیک بود از دست بدمش واااای
اما با صدایی به خودش اومد و زبونش بند اومد.
فلش بک تهیونگ
#اجرا که تموم شد با جیغ و سروصدای آرمی ها صحنه رو ترک کردیم،منو جونگکوک و جیمین خیلی خسته شده بودیم و تصمیم گرفتیم بریم بیرون و یکم هوا تازه کنیم یه کم که جلوتر رفتیم صدایی آشنا به گوشم خورد و بعد دیدم اون دختر به دنبال یک دستمال خودشو جلومون انداخت.شروع کرد با خودش صحبت کردن انگار که متوجه ما نشده بود.خیلی خوشحال بودم که دیدمش چون می خواستم ازش تشکر کنم اما تا خواستم چیزی بگم جانگکوک رفت جلو و گفت
&حالتون خوبه؟
دختره سرشو آورد بالا و با دیدن ما رنگش سفید شد و انگاری زبونش بند اومده بود.
جانگکوک نگاهی به دستمالی که دست دختر بود نگاه کرد و گفت
&عه تهیونگ این دستمال تو نیست؟روش اسم تورو نوشته
+واااای خدا حالا چ گوهی بخورم بدبخت شدم
با شنیدن صدای رونا از اونطرف ک داشت دنبالم میدوید خیلی خوشحال شدم
_رزی حالت خوبه؟
پایان پارت ششم
لایک و فالو یادتون نره😍
۶.۲k
۳۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.