گفت این شرط وفا نیست که من آب خورم
گفت این شرط #وفا نیست که من آب خورم
سوخته زادهی #زهرا زعطش جان و تنش
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️؛
آن قوی پنجه که آزردن دلها است فَنَش
الفتی هست نهان با دل غمگین مَنش
جان رسیده به لب از دوری جان بخش لبش
دل به تنگ آمده از حسرت نوشین دهنش
آن که میگفت بود حاصل ایام دمی
گشت زانفاس خوش دوست مُبَرهَن سخنش
هر که دارد چو تو زیبا رخ و نیکو قامت
نیست حاجت به گل گلشن و سرو چمنش
گر به فردوس بَرَندش غم غُربت دارد
نیک بختی که سرو کوی تو باشد وطنش
دوش در طرف چمن بلبل شیدا می گفت
نو بهار آمد و افزود غمم زآمدنش
باغ ماند به صف ماریه لاله و گل
به شهیدان به خون غرقهی گلگون کفنش
ابر در ماتم #سقا ی شهیدان گرید
که همه عمر بود دیدهی گریان چو منش
نور حق #ماه_بنی_هاشم، عباس که هست
مهر او شمع و دل جمع محبان لگنش
زور بازوی یدالله، #ابوالفضل که هست
چنگ ضرغام قضا پنجهی دشمن شکنش
حامل رایت و میر سپه #عشق که داشت
قوت سیل اجل همت بنیاد کنش
دستش از تن که بریدند به کف محکم بود
رشته بندگی و مهر امام زمنش
گفت در ماتم او #شاه_شهیدان گریان
دید افتاده چو در معرکه پرخون بدنش
شد کنون قطع امید من و پشتم بشکست
بعد از این وای به حال دل و رنج و محنش
از خیال تو به شد خواب زچشم من و خفت
آن که از بیم تو بیداری شب بود فنش
یادم آمد لب خشکیده و چشمان ترش
جگر سوخته از غم دل خون از حزنش
به #فرات آمد تا آب برد سوی خیام
بهر یاران جگرسوختهٔ مُمتَحنش
کرد کف زآب پر و برد به نزدیک دهان
بود خشکیده زبان چون زعطش در دهنش
جلوه گر گشت لب خشک #برادر بر او
تازه شد اندوه دیرینه و رنج کهنش
ریخت آب از کف و لب تشنه برون شد زفرات
سخنی گفت که آتش زده در جان سخنش
گفت این شرط #وفا نیست که من آب خورم
سوخته زادهی #زهرا زعطش جان و تنش
ز آن نبردش شه دین سوی شهیدان دگر
که مسیر نشد از معرکه بر داشتنش
برگرفتن نتوان پیکر آن کشته زخاک
که نه تن مانده به جا و نه به تن پیرهنش
هر که در ماتم #عباس بگرید چو «محیط»
هست امید #شفاعت ز حسین و حسنش
#محیط_قمی
#غزل
#هفت_شهر_عشق
؛__________🖤__________
#شعر #نثر
#گنجینه_ادب_فارسی
#ادبیات_فارسی
#سرای_فارسی
#آشیانه_شعر_نثر
#داستان #داستانک
#حکایت
#امام_حسین علیهالسلام
#حضرت_ابوالفضل علیهالسلام
#حضرت_عباس علیهالسلام
#ابوالفضل_عباس
سوخته زادهی #زهرا زعطش جان و تنش
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️؛
آن قوی پنجه که آزردن دلها است فَنَش
الفتی هست نهان با دل غمگین مَنش
جان رسیده به لب از دوری جان بخش لبش
دل به تنگ آمده از حسرت نوشین دهنش
آن که میگفت بود حاصل ایام دمی
گشت زانفاس خوش دوست مُبَرهَن سخنش
هر که دارد چو تو زیبا رخ و نیکو قامت
نیست حاجت به گل گلشن و سرو چمنش
گر به فردوس بَرَندش غم غُربت دارد
نیک بختی که سرو کوی تو باشد وطنش
دوش در طرف چمن بلبل شیدا می گفت
نو بهار آمد و افزود غمم زآمدنش
باغ ماند به صف ماریه لاله و گل
به شهیدان به خون غرقهی گلگون کفنش
ابر در ماتم #سقا ی شهیدان گرید
که همه عمر بود دیدهی گریان چو منش
نور حق #ماه_بنی_هاشم، عباس که هست
مهر او شمع و دل جمع محبان لگنش
زور بازوی یدالله، #ابوالفضل که هست
چنگ ضرغام قضا پنجهی دشمن شکنش
حامل رایت و میر سپه #عشق که داشت
قوت سیل اجل همت بنیاد کنش
دستش از تن که بریدند به کف محکم بود
رشته بندگی و مهر امام زمنش
گفت در ماتم او #شاه_شهیدان گریان
دید افتاده چو در معرکه پرخون بدنش
شد کنون قطع امید من و پشتم بشکست
بعد از این وای به حال دل و رنج و محنش
از خیال تو به شد خواب زچشم من و خفت
آن که از بیم تو بیداری شب بود فنش
یادم آمد لب خشکیده و چشمان ترش
جگر سوخته از غم دل خون از حزنش
به #فرات آمد تا آب برد سوی خیام
بهر یاران جگرسوختهٔ مُمتَحنش
کرد کف زآب پر و برد به نزدیک دهان
بود خشکیده زبان چون زعطش در دهنش
جلوه گر گشت لب خشک #برادر بر او
تازه شد اندوه دیرینه و رنج کهنش
ریخت آب از کف و لب تشنه برون شد زفرات
سخنی گفت که آتش زده در جان سخنش
گفت این شرط #وفا نیست که من آب خورم
سوخته زادهی #زهرا زعطش جان و تنش
ز آن نبردش شه دین سوی شهیدان دگر
که مسیر نشد از معرکه بر داشتنش
برگرفتن نتوان پیکر آن کشته زخاک
که نه تن مانده به جا و نه به تن پیرهنش
هر که در ماتم #عباس بگرید چو «محیط»
هست امید #شفاعت ز حسین و حسنش
#محیط_قمی
#غزل
#هفت_شهر_عشق
؛__________🖤__________
#شعر #نثر
#گنجینه_ادب_فارسی
#ادبیات_فارسی
#سرای_فارسی
#آشیانه_شعر_نثر
#داستان #داستانک
#حکایت
#امام_حسین علیهالسلام
#حضرت_ابوالفضل علیهالسلام
#حضرت_عباس علیهالسلام
#ابوالفضل_عباس
- ۷.۱k
- ۱۴ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط