تصور
#تصور
از زبون شما
جلوی آیینه نشسته بودم که خواستم موهامو ببافم. ولی نمیتونستم از پشت ببافم. واشه همین ارسلانو صدا زدم
ا. ت(اسمت): ارسلاااااااان
ارسلان: جاانم
ا. ت: میای موهامو ببافی؟
ارسلان: بله شما جون بخوا
ارسلان. رفتم نشستم رو تخت که ا. ت هم اومد
نشست جلوم، داشتم موهاشو شونه میکردم.
ارسلان: خب چه خبر خانمم
ا. ت: خبرا که پیش شماست.
ارسلان: پیش من؟
ا. ت. کش مورو دادم بهش و گفتم: بلهه
قرار بود امشب آشپزی کنی
ارسلان: چششمم حتماا
بیا بریم
و باهم رفتین آشپزخونه و غذا درست کردین
اصکی ممنوع
از زبون شما
جلوی آیینه نشسته بودم که خواستم موهامو ببافم. ولی نمیتونستم از پشت ببافم. واشه همین ارسلانو صدا زدم
ا. ت(اسمت): ارسلاااااااان
ارسلان: جاانم
ا. ت: میای موهامو ببافی؟
ارسلان: بله شما جون بخوا
ارسلان. رفتم نشستم رو تخت که ا. ت هم اومد
نشست جلوم، داشتم موهاشو شونه میکردم.
ارسلان: خب چه خبر خانمم
ا. ت: خبرا که پیش شماست.
ارسلان: پیش من؟
ا. ت. کش مورو دادم بهش و گفتم: بلهه
قرار بود امشب آشپزی کنی
ارسلان: چششمم حتماا
بیا بریم
و باهم رفتین آشپزخونه و غذا درست کردین
اصکی ممنوع
۵.۱k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.