یه بنده خدای تعریف میکرد
یه بنده خدای تعریف میکرد
میگفت چند سال پیش یکی از بچه محلای ما رفت سوریه شهید
شد مدافع حرم بود
میگفت بعد چند وقت مادر اون شهید آمده مغازه ما واسه خرید
منم یه حالتی غمگین گرفتم تسلیت گفتم و فلان
بعدش گقتم حاج خانم تو را خدا دعا کن ما هم شهید بشیم
میگفت حاج خانم یه نگاهی از روی ناامیدی به من انداخت و همین که داشت میرفت گفت
تو چندتا کار ساده بکن نیازی به دعای من نیست!
خمس و زکاتت بده و کمک به فقیرکن
احترام ننه باباتو داشته باش
یه نماز اول وقت هم بخون
خود به خود شهید میشی
بچه منم همین کارا را کرد شهید شد
میگفت چند سال پیش یکی از بچه محلای ما رفت سوریه شهید
شد مدافع حرم بود
میگفت بعد چند وقت مادر اون شهید آمده مغازه ما واسه خرید
منم یه حالتی غمگین گرفتم تسلیت گفتم و فلان
بعدش گقتم حاج خانم تو را خدا دعا کن ما هم شهید بشیم
میگفت حاج خانم یه نگاهی از روی ناامیدی به من انداخت و همین که داشت میرفت گفت
تو چندتا کار ساده بکن نیازی به دعای من نیست!
خمس و زکاتت بده و کمک به فقیرکن
احترام ننه باباتو داشته باش
یه نماز اول وقت هم بخون
خود به خود شهید میشی
بچه منم همین کارا را کرد شهید شد
- ۱.۲k
- ۱۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط