💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
ادامه یpart 12🤍✨
بهش نگا میکردم ک خندم گرفت
یونا:😂😂من اینجام داداشی ... جونم کار داشتی ؟
اومد سمتم بلند شدم و بغلش کرد و ازش جدا شدم و نشستم روی مبل و محو تلویزیون شدم ...
تهیونگ:یونا ... یوناااا
یونا:اوم ...بله ... ببخشید حواسم پرت فیلم شد ..
تهیونگ:اوکی بیخیال .. ببین چی میگم
یونا:اوم؟؟
تهیونگ:امشب مهمون داریم ... از پسرا دعوت کردم بیان اینجا
یونا:چییییی چی میگی .....جدیییی
تهیونگ:اره جدی ..حتی....حتی کوکی تا ده دقیقه دیگه فوقش میاد اینجا ولی پسرا شب میان
یونا:چیی جونگ کوک... اخخخ جونننن..باشه باشه
خب چیزه میگم تهیونگ
تهیونگ:اوم
یونا:ب دخترا هم بگیم بیان ؟؟
تهیونگ:اره اره ب اونام بگو بیان خوش میگذره
یونا:باشه پس من برم بهشون بگم .. گوشیم بالاس تو اتاق الان میام
تهیونگ:باشه باشه برو ....
رفتم بالا و گوشیو برداشتم و ب دخترا گفتم اونام قبول کردن و امشب میان
خواستم برم پایین ک تو آینه خودمو دیدم
یونا:وااییی خاک ب سرم... من داشتم با تاب شلوارک میرفتم پیش پسرا .....اوففف شانس آوردم دیدم اصلا یادم نبود
رفتم و ی بلیز با ی دامن پوشیدم (عکسشو میزارم )و موهای باز و بلندمو شونه کردم و نبستم باز گذاشتم و ی آرایش خیلییی دخترانه و لطیف کردم و رفتم پایین....
داشتم از توی سالن میرفتم سمت آشپزخونه ک زنگ در خورد ...
رفتم و در رو باز کردم ...
(پایان پارت دوازدهم.... تا بعد)
بچه ها خیلی خیلی ببخشید ک دیر شد من کلی کار داشتم ولی امروز واستون ی پارت دیگه آپ میکنم
حمایت یادتون نره 🙂💜
ادامه یpart 12🤍✨
بهش نگا میکردم ک خندم گرفت
یونا:😂😂من اینجام داداشی ... جونم کار داشتی ؟
اومد سمتم بلند شدم و بغلش کرد و ازش جدا شدم و نشستم روی مبل و محو تلویزیون شدم ...
تهیونگ:یونا ... یوناااا
یونا:اوم ...بله ... ببخشید حواسم پرت فیلم شد ..
تهیونگ:اوکی بیخیال .. ببین چی میگم
یونا:اوم؟؟
تهیونگ:امشب مهمون داریم ... از پسرا دعوت کردم بیان اینجا
یونا:چییییی چی میگی .....جدیییی
تهیونگ:اره جدی ..حتی....حتی کوکی تا ده دقیقه دیگه فوقش میاد اینجا ولی پسرا شب میان
یونا:چیی جونگ کوک... اخخخ جونننن..باشه باشه
خب چیزه میگم تهیونگ
تهیونگ:اوم
یونا:ب دخترا هم بگیم بیان ؟؟
تهیونگ:اره اره ب اونام بگو بیان خوش میگذره
یونا:باشه پس من برم بهشون بگم .. گوشیم بالاس تو اتاق الان میام
تهیونگ:باشه باشه برو ....
رفتم بالا و گوشیو برداشتم و ب دخترا گفتم اونام قبول کردن و امشب میان
خواستم برم پایین ک تو آینه خودمو دیدم
یونا:وااییی خاک ب سرم... من داشتم با تاب شلوارک میرفتم پیش پسرا .....اوففف شانس آوردم دیدم اصلا یادم نبود
رفتم و ی بلیز با ی دامن پوشیدم (عکسشو میزارم )و موهای باز و بلندمو شونه کردم و نبستم باز گذاشتم و ی آرایش خیلییی دخترانه و لطیف کردم و رفتم پایین....
داشتم از توی سالن میرفتم سمت آشپزخونه ک زنگ در خورد ...
رفتم و در رو باز کردم ...
(پایان پارت دوازدهم.... تا بعد)
بچه ها خیلی خیلی ببخشید ک دیر شد من کلی کار داشتم ولی امروز واستون ی پارت دیگه آپ میکنم
حمایت یادتون نره 🙂💜
۲.۴k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.