خودم چشمت زدم

خودم چشمت زدم
از بس که بی پروا تو را خواندم
" لبت
مضمون
شعرم بود
و
اسپندی
نچرخاندم
دیدگاه ها (۱۴)

و تازه می‌فهممکه برف خستگیِ خداستآن قدر که حس می‌کنیپاک کُنش...

زمستان است دیگر ،دل زمین به برف گرم است !دل من به تو ...

روزها رفتند و من دیگر ،خود نمی دانم کدامینمآن منِ سر سختِ مغ...

دلبرم!ساعت‌سازان چه می‌داننداین تنهاچشمان ِ تواَند که وقت را...

دل به دریا زدم از عشق برایش خواندم ،گفت عاشق شده‌ام حرف تو ر...

اِسپند نسوزاندم و آبی نفشاندماندوهِ خودم را به خیابان نکشاند...

به خدا خودم سالی یه بار خودمو تو اینه میبینم و به خودم میرسم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط