پارتنوزدهم

#پارت.نوزدهم
از زبون #سیلدا


از رو تخت بلند شدم گوشی و پرت کردم کنار رفتم یه لباس پوشیدم بعدش خیلی اروم از اتاق اومدم بیرون خیلی اروم قدم برمیداشتم از قصر خارج شدم داشتم راه میرفتم که رسیدم به یه شهر رفتم اونجا که دیدم همه دارن چپ چپ نگام میکنن یدفعه یه دختر اومد جلوم
لیسا:شما کی باشی؟؟
+من سیلدام شما؟؟
لیسا:من لیسام شاهدخت این سرزمین
+منم سیلدام ملکه‌ی این کشور😂
لیسا:من و مسخره میکنی؟؟😡
+اره مگه تو کی‌ای؟؟
یدفعه از رو زمین بلند شدم
+چیکار میکنی بزارم پایین
لیسا:باید بدم ادبت کنن
+مگه چیکار کردم ولم کن بزارم پایین
لیسا:انقد شلاقت میزنم تا بفهمی شاهدخت کیه
+ایکبیری ولم کن
لیسا:😡😡😡
دیدم خودشم به پرواز دراومد و من و دنبال خودش میکشید
+ولم کن
لیسا:نه این ایکبیری خانوم قراره تنبیهت کنه
+چه تنبیهی؟؟
لیسا:وقتی درد کشیدی میفهمی
+چ...چی؟؟
رسید به یه قصر
گذاشتم زمین اما هنوز انگار یه طناب بهم بسته باشه نمیتونستم فرار کنم و من و دنبال خودش میکشید که دوتا سرباز اومدن
لیسا:شلاق چرمم که از پوست مار بود و اماده کنیذ باید یه نفر و تنبیه کنم
+مگه تو کی هستی ولم کن اشغال
لیسا:زود باشید(با داد)
+ججججییغغغغغ ولم کن
لیسا:خفه‌شو
بردم تویه اتاق دستامو بست به یه طناب که از سقف اویزون شد پاهامم ازاد بودن که دیدم یه شلاق اوردن با چشمای گرد شده از ترس و تعجب نگاه کردم بهش
لیسا:این برای اینه که به شاهدخت این سرزمین توهین نکنی
اومد و شروع کرد زدن
+آآآخخخ نکن عوضی
لیسا:به صدتا شلاق محکومی فکر نکنم دیگه زنده بمونی😏...


ادامه دارد...🐾
دیدگاه ها (۵)

#پارت.بیستماز زبون #سیلداسیلدا:آآآآخخخخ برای بار پونزدهم شلا...

#پارت.بیست.و.یکماز زبون #مبیناهمینجوری راه میرفتیم ووواااییی...

#پارت.هجدهماز زبون #رویا+لوهان من میترسملو:هیچی نیس نگران نب...

#پارت.هفدهماز زبون #مبینامیخواستیم از قصر گرگینه ها بیایم بی...

خون‌آشام جذاب من (P:4)

ازدواج از روی اجبار۲ ادامه پارت۱۲

ویو تیهونگ : داشتم خو خیابون پس کوچه ها قدم میزدم که یه دختر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط