پارتهفدهم

#پارت.هفدهم
از زبون #مبینا


میخواستیم از قصر گرگینه ها بیایم بیرون اما نمیتونستیم
+یعنی واقعا میمردی نمیومدی اینجا؟؟
چانی:باید یه گرگینه رو میکشتم خوب
+اخه الان؟؟
چانی:بابا چیکار کنم
+خیلی خری
چانی:خر خودتی گاو
+گاو عمته گوسفند
چانی:نزار اون گردن سفید و با دندونام تیکه تیکه کنما
+تو گوه میخوری
چانی:ووواااییی دارم دیوونه میشم
+عه سمت راستت
چانی:اوه
هرتکونی که میخورم یه ور لباسم میرفت بالا میخواستم بزنم همون موقع زیر گریه از این وضعیتم که یدفعه یه گرگه چنگم گرفت چانی متوجه نشد بوی خون پیچید توی قصر همه‌ی گرگا سمتم حمله اوردن
+ججججییغغغغغغ
چانی اومد جلوم و یدفعه با یه بشکن یه راهی اتیش گرفت سریع تخته چوبی زیر پامونو شکست بغلم کرد و از اون حفره‌هه پرید پایین چشمامو بستم خیلی میسوخت دستم
افتادیم رو زمین
+آآآآآخخخخخ
چانی:چته؟؟
+یکم مهربون تر باشی نمیگن...
چانی:چی نمیگن؟؟
+ااییحح ولم من اصلا
چانی:ول بودی
+زبون دراز
چانی:به تو رفتم
+به جای زبون ریختن به فکر فرار باش
چانی:اوکب پاشو دنبالم بیا
+کوری یا خودت و میزنی به کوری زخمی شدم
چانی:پاشو خودتو لوس نکن
+باشه پاشدم
اروم پاشدم دمبالش راه افتادم که یدفعه یه عنکبوت اومد رو صورتم
+ججججییغغغغغ
چانی:چته؟؟
یه دفعه یه صدایی اومد بالا سرمون چانی دستشو گذاشتم رو دهنم و با اون یکی دستش عنکبوت و برداشت
چانی:ههییسس الان میفهمن اینجاییم
دستشو گاز گرفتم
+اوکی باش
دولاره راه افتادیم...


ادامه دارد...👻
دیدگاه ها (۱)

#پارت.هجدهماز زبون #رویا+لوهان من میترسملو:هیچی نیس نگران نب...

#پارت.نوزدهماز زبون #سیلدااز رو تخت بلند شدم گوشی و پرت کردم...

#پارت.شانزدهماز زبون #رویارفتم تو اتاقلو:میخوایم بریم و این ...

#پارت.پونزدهماز زبون #سهوناز حموم اومدم بیرون به تخت نگاه کر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط