دوست پسر روانی من

که یهو گردنش توسط دست یه نفر کشیده شد دیدم هیونجینه
هیونجین:ات فداتشم تو برو بیرون منم میام
ات:ب…باشه

هیونجین بعد رفتن ات سونجونگو این سگ زد بعدش بلند شدو گفت
هیونجین:مرتیکه احمق کافیه یه بار دیگه نزدیک ات بشی میکشمت
بعد رفت بیرون که با جسم کوچیک ات که در حال لرزیدن بود روبه رو شد و گفت
هیونجین:هی…هی تموم شد قشنگم بیا ببرمت خونه
ات:هوم
ات رو رسوند خونه و خودش هم رفت خونه خودش

ات که حالش خیلی خوب نبود به لینا زنگ زد تا بیاد پیشش


مکالمه ات و لینا//

ات:سلام چطوری(با لحن خسته و کمی سرد)
لینا:منو ول کن خودت خوبی؟
ات:بد نیستم…میای پیشم
لینا:معلومه که میام ده دقیه دیگه اونجام قشنگم
ات:هوم بعدش تلفنو قطع کرد

پایان مکالمه//

بعد از ده دقیقه صدای در اومد ات بدون اینکه ببینه کیه درو باز کرد و شخص پشت درو بغل کرد چون فکر میکرد لیناعه
تهیونگ:ام..ببخشید حالتون خوبه
ات که تازه به خودش اومده بود گفت
ات:م..من و..واقعا معذرت میخوام(با لکنت)
تهیونگ:نه نه مشکلی نیسته(با لبخند)
ات:بازم معذرت میخوام کاری داشتید؟
تهیونگ توی ذهنش: وای این چرا انقدر کوچولوعه؟ چقدر خوشگله چقدر کیوته وای فرشتس خوشبحال دوسپسرش

ات:ببخشید جناب با شماعم کاری داشتید؟

تهیونگ:ها…چی..من اها ببخشید شما چنسالتونه؟
ات:چرا
تهیونگ:همینجوری
ات:نوزده
تهیونگ…….


خب خب ادامه پارت بعد خوشگلام✨🤍
دیدگاه ها (۴)

دوست پسر روانی من

خب خب پیجمو درست کردم خیلی خوشحالم برای همین امروز چهار پارت...

خب خب روند پارت گذاری:هر روز دو یا سه پارت براتون میزارم خوش...

من برگشتم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط