پارت

پارت۹
خب چون یکی که خیلی
دوسش دارم بهم گفت منم دارم پارت میدم حالا ادامه


موری سان وارد میشود*
موری روی صندلیش میشینه و با نگاهی مرگبار به بقیه می‌نگرد
موری:مسئول این خرابکاری کیه؟
تاچیهارا با غرور کامل:این دختره،اینکه روز اولش بوده دلیل نمیشه که گند بزنه تو ماموریت،اشتباه میکنم رییس؟
یومی که داره مثل چی میلرزه*
موری از جش بلند میشه میره پشت سر یومی
موری:یومی-چان،به نظر تو چه مجازاتی واسع کسی که باعث خراب شدن ماموریت شده هست؟ها؟
یومی:م..موری..سان..من..ب..ببخشید...دیگه تکرار..ن..نمیشه
دازایمتوجه لرزش یومی شد میدونست ممکنه یومی رو اعدام کنن سعی کرد یه کاری کنه ولی
دازای:میگم چطوره به عنوان مجازات بندازیمش تو سیاه چال،ها؟به نظر من مجازات خوبی براش میشه
موری:دازای-سان تو خوب میدونی مجازات این دختر اعدامه،مگه نه؟
دازای:آره ولی....
ناچیهارا:حالا کی بکشیمش به نظرم*(گرفتن تفنگ سمت یومی)*همین الان
یومی با ترس به تاچیهارا نگاه میکرد
موری:تمومش کن تاچیهارا-کون
بعدش وری همه رو از اتاق بیرون کرد به جز یومی
موری در و بست و به یومی نگاه میکرد*
یومی:لطفا،دیگه تکرار نمیشه،م....من..من نمیخوام بمیرم..ل..لطفآ موری-سان
موری:تو چند سالته؟
یومی:م..من..۱۳سالمه
موری:۱۳پس،من بودم که به دازای-سان گفتم تو رو عضو مافیای بندر کنه ولی نتیجه چیزی که فکر میکردن نشد،تو اعدام میشی،تا فردا بهت اجازه میدم هر کاری میخوای بکنی
یومی با گریه:نه لطفآ من نمیخوام...من...
موری:میخوای همینطوری الان بمیری؟
یومی؛......
موری:پس ساکت باش تا فردا ساعت ۸ آزادی ولی گوش کن حتی فکر فرارم به سرت نزنه وگرنه هرجا باشی پیدات میکنم میکشمت
.
[خونه دازای ساعت ۱۲ شب]
دازای:موری سان چی گف؟
یموی:من میخواستم بیشتر.....من..من‌ نمیخوام بمیرم من از اینجا متنفرم وقتی از اون خونه کوفتی اومدم بیرون گفتم زندگی بهتر میتونم داشته باشم ولی قراره فردا بمیرم
.

[فردا]
..........
دیدگاه ها (۲)

ای جاننننننن

ماعوماعو

خودم ساختم اینو زیرا.........

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط