پارت8
پارت8
تهیونگ: فکر کنم چند روزی تویه این اتاق گیر افتادی خانوم کوچولو (نشخند)
ات: فکر کنم تو گیر افتادی کیم تهیونگ
تهیونگ: منظورت چیه
ات: یه نفر داره بهت خیانت میکنه
تهیونگ:(خنده) مثلن کی
ات: امممم نمیتونم بگم ولی خودت میفهمی
تهیونگ: زیادی فیلم میبینی
ات: اره حق باتو هس فکر کنم زیادی فیلم میبینم. لونا رو تو شکنجه کردی
تهیونگ: اره
ات: خب میخوای منو همینجوری نگاه کنی
تهیونگ: برام سوال که کلی شکنجت دادم ولی تو حتا یه قطره اشکم نرختی یا التماس نکردی که ولت کنم
ات: خب من تو زندگیم کلی گریه کردم ولی این دفعه احساساتمو کنترل کردم مثل بقیه نیستم که سری تسلیم شم و برایه چی باید برایه شکنجه هایه مسخرت گریه کنم
تهیونگ: الان یه جوری شکنجت میدم که تا اخر عمر بهم بگی خدا لعنتت کنه تهیونگ (نشخند)
تهیونگ میخواست اتو شکنجه بده که یونا اومد
تهیونگ: یونا تو اینجا چیکار میکنی
یونا: فقط اومدم تماشا کنم (لوس)
تهیونگ: حالت بد میشه برو منم الان میام
ات: ارباب براتون ارزویه خوبی میکنم (نشخند)
شارژ گوشیم 3 درصده میرم خونه بقیشو براتون میزارم
لایک 🔪🔪🔪🔪
#فیک_تهیونگ
تهیونگ: فکر کنم چند روزی تویه این اتاق گیر افتادی خانوم کوچولو (نشخند)
ات: فکر کنم تو گیر افتادی کیم تهیونگ
تهیونگ: منظورت چیه
ات: یه نفر داره بهت خیانت میکنه
تهیونگ:(خنده) مثلن کی
ات: امممم نمیتونم بگم ولی خودت میفهمی
تهیونگ: زیادی فیلم میبینی
ات: اره حق باتو هس فکر کنم زیادی فیلم میبینم. لونا رو تو شکنجه کردی
تهیونگ: اره
ات: خب میخوای منو همینجوری نگاه کنی
تهیونگ: برام سوال که کلی شکنجت دادم ولی تو حتا یه قطره اشکم نرختی یا التماس نکردی که ولت کنم
ات: خب من تو زندگیم کلی گریه کردم ولی این دفعه احساساتمو کنترل کردم مثل بقیه نیستم که سری تسلیم شم و برایه چی باید برایه شکنجه هایه مسخرت گریه کنم
تهیونگ: الان یه جوری شکنجت میدم که تا اخر عمر بهم بگی خدا لعنتت کنه تهیونگ (نشخند)
تهیونگ میخواست اتو شکنجه بده که یونا اومد
تهیونگ: یونا تو اینجا چیکار میکنی
یونا: فقط اومدم تماشا کنم (لوس)
تهیونگ: حالت بد میشه برو منم الان میام
ات: ارباب براتون ارزویه خوبی میکنم (نشخند)
شارژ گوشیم 3 درصده میرم خونه بقیشو براتون میزارم
لایک 🔪🔪🔪🔪
#فیک_تهیونگ
۱۴.۲k
۱۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.