چون صدامون مطمئنن میره بیرون و رانگ و بورام میشنون پس یه

چون صدامون مطمئنن میره بیرون و رانگ و بورام میشنون پس یه مک کوتاه زدم و بلند شدم از روش
+اوخیی فکر کردم
_نه خیر تا وقتی که اون دوتا اینجا باشن نمیتونیم
+اره خداروشکر
_😒ایشش
÷بهم اعتراف کردین
+جیغغ ترسیدمممممممم 인터보이( پسره انتر 😂)
÷خنده )
_ای کوفت قلبم وایساد بالشت رو تخت و برداشتم پرت کردم سمتش
÷اوخ چطور دلت میاد
_همنجوری که تو دلت اومد ....짜증나 짜증나는 소년( پسره بیشعورمزاحم )
÷ایشش
مریم صبحونه درست کنم
÷رفتم پایین حالم خوب نبود اصلا سرم درد میکرد
#داداش
÷جونم ( بی حال )
#تو هم حال نداری
÷تو هم
#هوم( بی حال )
#هیچی به اجی نگو الان دوباره خودشو مقصر میدونه برگزار تا شب بشه بخوابیم
÷باشه دلبرکم
#😊
÷اهایییی ا.ت و جیمین بیایین
_+اومدیم
÷صبحونمونو خوردیم جیمین رفت سرکار ا.تم رفت پیش هانی منو. و بورامم رفتیم بخوابیم اصلا حالمون خوب نبود
_شب اومدم ا.ت نبود هنوز نیومده بود رفتن سمت اتاق رانک دیرم با بورام خوابیدن پس درو بستم و رفتم اتاق خودم خیلی خیته بودم‌پس لباسامو عوض کردم.و خودمو انداختم رو تخت
و خوابم برد
۱ساعت بعد (ساعت ۱۲)
+رسیدم عمارت رفتم تو اتاقم لباسمو عوض کردم رفتم اتاق جیمین خواب بود پس مزاحمش نشدم حتما خستس رفتم اتاق رانگ و بورام دوباره پتو روسون نبود رفتم که بندازم دستم خورد رو صورت بورام داغ بود یا خدا دستمو گذاشتم رو صورت رانگ که اونم داغ بود رفتم آشپز خونه یه سطل اب یخ اوردم و دوتا دستمال تبشونو میاوردم پایین بهتر شده بودن ساعت ۴ صبح بود بیدار بودم که یه وقت چیزی نشه روتخت سرمو گذاشتم رو تخت وبی خوابم برد و دیگه چیزی نفهمیدم
÷صبح از خواب بیدار شدم حالم خیلی خوب بود پایین و نگاه کردم‌ا.ت اونجا چرا خوابیده بود سطل اب بغلش بود حتما اون تبممونو و اورده پایین دستمو بین موهاش بردم بلند شدم بغلش کردم بردم اتاقش گذاشتمش رو تخت
و رفتم پایین صبحونه درست کردم و جیمین اومد پایین صبح بخیر
_صبح بخیر من میرم ا.ت و بیدار کنم
÷نه ولش کن
_چرا
÷اخه دیشب ا.ت تب منو و بورام و خوب کرد و همونجا انگار صبح خوابش بردهدبود زیر چشماش گود افتاده بودپس ولش کن بزار هرچقدر که میخواد بخوابه
_چیی الان خوبی بورام خوبه ا.ت خوبه
÷اره هممون خوبیم نگران نباش 😊
دیدگاه ها (۰)

÷ساعت ۱ بود بورام بلند شد که ا.تم‌از اتاقش اومد‌اووو خانوما ...

_هینجوری باهاش حرف بزن تا برسیم نزدیک بودیم ا.ت هنوز داشت هق...

_راست میگفت من عوض شده بودم اهههه خیلی خب تو برنده شدی ÷ایول...

+تا شب با هم میگفتیم و میخندیدم _به ا.ت نگاه کردم وقتی میخند...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

پارت ۱۹ فیک مرز خون و عشق

تکپارتی از کوک

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط