فقط همین یدونه پارتو میزارم:////
فقط همین یدونه پارتو میزارم:////
قرار بود موقع امتحانا هیچ کوفتی نزارماااا ولی نشد...
نظرم ندید شخصاااا عصبانی میشم به خدا نصف جونت اب نمیشه اگر نظر بدی
و بگم از این به بعد منحرفیاش زیاد میشه....اگه قراره چشات گرد شه و دهنت باز توصیه میکنم همین الان از خوندن این فیک صرف نظر کنید:/
تازههههه به عکس پروفایلمم نخندین
و میزارمتون تو خماریه پارته بعد و از عمد این پارتو کم نوشتم://
نظر ندیددددد دیگه جدی جدی پارت بعدو نمیزارمممممممم
Hurt
-Ep10-
Kris
لوهان با ذوق به مردم نگاه میکرد.
ولی من اصلا هیچ ذوقی نداشتم خیلی بیخیال به راهم ادامه میدادم.
اون سرزمین هیچکی زندگی نمیکرد...خوب سرزمین به نظرم غلطه اون کلا اندازه ی یه شهر بود.
قسمتی از اون شهر که محل استراحتمون بود رفتیم
نرده ها دور و برشو پوشونده بود.
اندازه یه قصر بود خیلی بزرگ بود.
با این تفاوت که قصر قسمت قسمته ولی اینجا
یه ساختمون خیلی بزرگ که فک کنم حدودا شش طبقه باشه و عرضش خیلی زیاد بود شاید نه صد متر رنگش سفید بود.
پنجره های ریز روش خیلی جالب ترش میکردم یا من الان ریز میبینمش.
حیاط قصر با گل و گیاه تزئین شده بود.
آفتاب واقعا امروز به طور خاصی میدرخشید.
چن:فوق العاده س
لی:یه چیزی جالب ترم میکندش.
لوهان با ذوق نگاش کرد.
لی:البته فک کنم خوبتر زبان ارادنیا و ارادنسیا یکیه
لوهان:واااای اره راس میگی
تاعو:لو خودتو جمع کن
لو لب و لوچه ش اویزون شد,
یه صدا همه رو برگردوند
*مردم عزیز...بسیار خرسندیم که اینجا هستید.خوش امدید...خوب اول درمورد مکان استراحتتون...این عمارت شش طبقه است(لبخند زدم حدسم درست بود) طبقه ی اول
غذا رو در انجا میخوریم و به عبارتی مربوط به همه س...پنج طبقه دیگر تقسیم شده و اتاق های شما در انجا قرار دارد.
این پنج طبقه تقسیم بندی شده و برای مثال در یک طبقه بیست بخش وجود دارد.
این بیست بخش شبیه یک خونه هست...هر بخش مربوط به دوازده نفره و شش اتاق که برای دونفره در اون قرار داره...ما برای عبادت اینجا نیستیم...ما این یک ماه برای استراحت و شادی اینجا هستیم
چشام گرد شد این زنه داره چی میگه؟؟؟
زن ادامه داد*خارج شدن از اینجا ممنوعه.هرموقع صدای زنگو شنیدین وقت شامه الان وقت فرستادن شماها به اتاقاتونه.
لوهان:واااای چه هیجان انگیز
-هیجان انگیز؟؟ عبادت؟؟؟مراسم هشتصد ساله؟؟هه
لوهان تونست فقط با دهن باز بهم نگاه کنه.
یهو همه ی مردم حمله کردن سمت عمارت.
منم باهاشون کشونده شدم.
البته شش نفرمون
Baekhyun
لبخند از رو لبم محو بشو نبود.بقیه خیلی خونسرد بودن
کای:بکهیون خداییش الان این چیش خوبه؟
-همه چییییش.
چانیول که دست به سینه وایساده بود گفت:با اون شش نفر جدید گرم نگیریا یادت که نرفته.
سوهو:البته همتون گرم نگیرید.
کای:رو من حساب نکن من میخوام با اونا هم اتاقی شم
-آره آره منمممم
سهون پوفی کشید:هعی خدا
تو طبقه سوم بودیم اون راهنماعه رفته بود شش نفر دیگه رو بیاره رو ب روی اون دره که روش نوشته بود 12 وایستاده بودم که چانیولم دقیقا روبروم دست به سینه به دره تکیه داده بود.خیلی جالب بود برام تو اتاق 12,12نفرن
+ببخشید آقایون
سریع برگشتم.
#hurt#exo#fanfic
قرار بود موقع امتحانا هیچ کوفتی نزارماااا ولی نشد...
نظرم ندید شخصاااا عصبانی میشم به خدا نصف جونت اب نمیشه اگر نظر بدی
و بگم از این به بعد منحرفیاش زیاد میشه....اگه قراره چشات گرد شه و دهنت باز توصیه میکنم همین الان از خوندن این فیک صرف نظر کنید:/
تازههههه به عکس پروفایلمم نخندین
و میزارمتون تو خماریه پارته بعد و از عمد این پارتو کم نوشتم://
نظر ندیددددد دیگه جدی جدی پارت بعدو نمیزارمممممممم
Hurt
-Ep10-
Kris
لوهان با ذوق به مردم نگاه میکرد.
ولی من اصلا هیچ ذوقی نداشتم خیلی بیخیال به راهم ادامه میدادم.
اون سرزمین هیچکی زندگی نمیکرد...خوب سرزمین به نظرم غلطه اون کلا اندازه ی یه شهر بود.
قسمتی از اون شهر که محل استراحتمون بود رفتیم
نرده ها دور و برشو پوشونده بود.
اندازه یه قصر بود خیلی بزرگ بود.
با این تفاوت که قصر قسمت قسمته ولی اینجا
یه ساختمون خیلی بزرگ که فک کنم حدودا شش طبقه باشه و عرضش خیلی زیاد بود شاید نه صد متر رنگش سفید بود.
پنجره های ریز روش خیلی جالب ترش میکردم یا من الان ریز میبینمش.
حیاط قصر با گل و گیاه تزئین شده بود.
آفتاب واقعا امروز به طور خاصی میدرخشید.
چن:فوق العاده س
لی:یه چیزی جالب ترم میکندش.
لوهان با ذوق نگاش کرد.
لی:البته فک کنم خوبتر زبان ارادنیا و ارادنسیا یکیه
لوهان:واااای اره راس میگی
تاعو:لو خودتو جمع کن
لو لب و لوچه ش اویزون شد,
یه صدا همه رو برگردوند
*مردم عزیز...بسیار خرسندیم که اینجا هستید.خوش امدید...خوب اول درمورد مکان استراحتتون...این عمارت شش طبقه است(لبخند زدم حدسم درست بود) طبقه ی اول
غذا رو در انجا میخوریم و به عبارتی مربوط به همه س...پنج طبقه دیگر تقسیم شده و اتاق های شما در انجا قرار دارد.
این پنج طبقه تقسیم بندی شده و برای مثال در یک طبقه بیست بخش وجود دارد.
این بیست بخش شبیه یک خونه هست...هر بخش مربوط به دوازده نفره و شش اتاق که برای دونفره در اون قرار داره...ما برای عبادت اینجا نیستیم...ما این یک ماه برای استراحت و شادی اینجا هستیم
چشام گرد شد این زنه داره چی میگه؟؟؟
زن ادامه داد*خارج شدن از اینجا ممنوعه.هرموقع صدای زنگو شنیدین وقت شامه الان وقت فرستادن شماها به اتاقاتونه.
لوهان:واااای چه هیجان انگیز
-هیجان انگیز؟؟ عبادت؟؟؟مراسم هشتصد ساله؟؟هه
لوهان تونست فقط با دهن باز بهم نگاه کنه.
یهو همه ی مردم حمله کردن سمت عمارت.
منم باهاشون کشونده شدم.
البته شش نفرمون
Baekhyun
لبخند از رو لبم محو بشو نبود.بقیه خیلی خونسرد بودن
کای:بکهیون خداییش الان این چیش خوبه؟
-همه چییییش.
چانیول که دست به سینه وایساده بود گفت:با اون شش نفر جدید گرم نگیریا یادت که نرفته.
سوهو:البته همتون گرم نگیرید.
کای:رو من حساب نکن من میخوام با اونا هم اتاقی شم
-آره آره منمممم
سهون پوفی کشید:هعی خدا
تو طبقه سوم بودیم اون راهنماعه رفته بود شش نفر دیگه رو بیاره رو ب روی اون دره که روش نوشته بود 12 وایستاده بودم که چانیولم دقیقا روبروم دست به سینه به دره تکیه داده بود.خیلی جالب بود برام تو اتاق 12,12نفرن
+ببخشید آقایون
سریع برگشتم.
#hurt#exo#fanfic
۴.۳k
۰۴ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.