تڪ پارتی جونگ ڪوڪ💫🔮
تڪ پارتی جونگ ڪوڪ💫🔮
ات ویو
همیشع جونگ ڪوڪ بهم میگفت دوست مجازی پیدا نڪنم اما ڪو گوش شنوا چند روزیه با دختری به اسم هلیا اشنا شدم دختر خوبیه و هم سن خودمه امروز میخواستم ببینمش پس از ڪوڪ خدافظی ڪردم و سوار ماشین شدم
ڪوڪ ویو
همیشه پای لب تاپ بود و اصلا محل صگم ب من نمیداد مشڪوڪ شدم و از زوی جی پی اس ردشو زدم سوار ماشین شدم و دنبالش راه افتادم
ات ویو
رسیدم از ماشین پیاده شدم اهه چرا اینجا اینقدر گدا داره بیخیال شدم و سمت خونه رفتم زنگ رو زدم ڪه یڪ مرد غول پیڪر در رو باز ڪرد
ات : ببخشید هلیا اینجا زندگی میڪنه
مردع : بله بفرمایید تو
ات: نشستم رو مبل و به هلیا پیام دادم اما گوشی مرده پیام اومد فعمیدم یڪ ڪاسه ای زیر نیم ڪاسه هست سریع بلند شدم ڪه برم اما مرده اومد و راهمو بست سریع به ڪوڪ پیام دادم ڪه ڪمڪم ڪنه مرده میخواست لباسامو در بیاره ڪه در با شدت باز شد و جونگ ڪوڪ نمایان شد شروع ڪردم به گریه ڪردن ڪوڪ تا زاشت مرده رو عین چی میزد بعد ڪه مردع بیهوش شد منم ڪم ڪم چشام بسته شد و سیاهی .....
چند ساعت بعد
بیمارستان بوسان
جونگ ڪوڪ ویو
بالا سرش بودم ڪه ڪم ڪم چشاش باز شد
ات: ببخشید هققق باید به خرفت گوش میڪردم هققق نباید اینقدر زود به هرڪسی اعتماد ڪنم هققق
ڪوڪ: عیب نداره بیب ولی تنبیهت سر جاشه
ات : گوه خوردم
ڪوڪ : ب من چ
ڪوڪ : من برم ڪارای ترخیصت رو انجام بدم الان نیام
ات: باشه ولی زود بیا
ڪوڪ: باشه
ڪوڪ ویو
ڪارای ترخیصو انجام دادم ات لباساشو پوشید و باهم سمت خونع رفتیم ات رفت ت اتاق ڪه لباسشو عوۻ کنه رفتم تو اتاقش
ڪوڪ: تنبیهت یادت نره ڪوچولو
ات: لطفا نه
ڪوک: رفتم سمتش انداختمش رو تخت و روش خیمه زدم لباساشو با یڪ حرڪت در اوردم لباسای خودمم رز اودرم و با یڪ حرڪت واردش ڪردم ³ راند رفتیم ڪه من ارۻا شدم و توش خالی ڪردم
ڪوڪ: دوست دارم بیب
ات:منم دوست دارم مصتر
خوب این تڪ پارتی تموم شد 💕
ات ویو
همیشع جونگ ڪوڪ بهم میگفت دوست مجازی پیدا نڪنم اما ڪو گوش شنوا چند روزیه با دختری به اسم هلیا اشنا شدم دختر خوبیه و هم سن خودمه امروز میخواستم ببینمش پس از ڪوڪ خدافظی ڪردم و سوار ماشین شدم
ڪوڪ ویو
همیشه پای لب تاپ بود و اصلا محل صگم ب من نمیداد مشڪوڪ شدم و از زوی جی پی اس ردشو زدم سوار ماشین شدم و دنبالش راه افتادم
ات ویو
رسیدم از ماشین پیاده شدم اهه چرا اینجا اینقدر گدا داره بیخیال شدم و سمت خونه رفتم زنگ رو زدم ڪه یڪ مرد غول پیڪر در رو باز ڪرد
ات : ببخشید هلیا اینجا زندگی میڪنه
مردع : بله بفرمایید تو
ات: نشستم رو مبل و به هلیا پیام دادم اما گوشی مرده پیام اومد فعمیدم یڪ ڪاسه ای زیر نیم ڪاسه هست سریع بلند شدم ڪه برم اما مرده اومد و راهمو بست سریع به ڪوڪ پیام دادم ڪه ڪمڪم ڪنه مرده میخواست لباسامو در بیاره ڪه در با شدت باز شد و جونگ ڪوڪ نمایان شد شروع ڪردم به گریه ڪردن ڪوڪ تا زاشت مرده رو عین چی میزد بعد ڪه مردع بیهوش شد منم ڪم ڪم چشام بسته شد و سیاهی .....
چند ساعت بعد
بیمارستان بوسان
جونگ ڪوڪ ویو
بالا سرش بودم ڪه ڪم ڪم چشاش باز شد
ات: ببخشید هققق باید به خرفت گوش میڪردم هققق نباید اینقدر زود به هرڪسی اعتماد ڪنم هققق
ڪوڪ: عیب نداره بیب ولی تنبیهت سر جاشه
ات : گوه خوردم
ڪوڪ : ب من چ
ڪوڪ : من برم ڪارای ترخیصت رو انجام بدم الان نیام
ات: باشه ولی زود بیا
ڪوڪ: باشه
ڪوڪ ویو
ڪارای ترخیصو انجام دادم ات لباساشو پوشید و باهم سمت خونع رفتیم ات رفت ت اتاق ڪه لباسشو عوۻ کنه رفتم تو اتاقش
ڪوڪ: تنبیهت یادت نره ڪوچولو
ات: لطفا نه
ڪوک: رفتم سمتش انداختمش رو تخت و روش خیمه زدم لباساشو با یڪ حرڪت در اوردم لباسای خودمم رز اودرم و با یڪ حرڪت واردش ڪردم ³ راند رفتیم ڪه من ارۻا شدم و توش خالی ڪردم
ڪوڪ: دوست دارم بیب
ات:منم دوست دارم مصتر
خوب این تڪ پارتی تموم شد 💕
۵.۱k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.