فرشته دورگه پارت1
#فرشته_دورگه #پارت1
شپپپپلقققق اخ خدایا وای کمرم
من:بله مادر من بله بیدارم بیدارم نیازی نبود پرتم کنی پایین که
مامانی:آیسان عزیزم تو نباید بری دانشگاه بعدم بری سرکار پاشو دیگه جمع کن خودتو
من:اهههههع حالا مایروز میخوایم خونه بمونیم تو نزار باشه الان آماده میشم راضی شدی
مامانی:آفرین بر چغندرمامان بعدم بیا صبحونه
ورفت اوف خدایا هنوزم کمرم درد میکنه خوب من آیسان آرادم فرزند کامران و آریانا که یه دختره روسیه ای و صاحب یک شرکت.گنده که تو خاورمیانه حرف اول و میزنه خوب خوب طبق نظریه هایی خودم
1_باید بابات پولدار باشه که پولدار باشی
2_خودت باید عین چی جون بکنی
من مورد اولم بعد از مرگ پدر ومادرم با شهربانو جونم که مامانی صداش میکنم زندگی میکنم و 10سالگی به بعدمو اصلا به خاطر ندارم نیازیم بهش نیست والا بعد از پوشیدن لباس به سمت راهرو رفتم
من:مامانی دارم میرم اگه بشه واسه ناهار میام
مامانی:زود برگرد درضمن بازاون موهاتو ریختی بیرون جمعش کن اینقدر حراست بهت گیر نده
من:خیلللللللللل خوبببببببببب
سوار لامبرگینیم شدم دبرو که رفتیم راستی من ترم دو(روانشاسیم)عاشق رشتمم
وارد حیاط اوپپپسسس چه همه جمعیت واستا هنگی خره کجاست
هنگامه خواهر هم شیری منه (چیه اسمشو نمیدونم گناه که نکردم)
اوناهاش داره گوشی بازی میکنه اینقدر منو حرص میده رفتم سمتش از پشت چنان زدم پس کلش که دادش هوا رفت
هنگامه:اخ الهی بمیری خودم برات حلوا درست کنم انتر بوزمچه
من:هنگی عزیزم مگه خبرنداری تیمارستانی هایی فداکاری مثل تو فریاد نمیزنن
رنگش گوجه ای شد افتاد دنبالم
هنگامه:واستا مگر اینکه دستم بهت نرسه میگم واستا
من:نوووووچ مگه مغز تورو خورده باشم که واستم
که سرعتشو بیشتر کرد آخرم کم اورد و نشست
من:هاها کم اوردی هیچکس جزء زهرا منو نمیتونه بگیره
هنگامه:میگم حامد ادمت کنه بیشور نفسم گرفت
وارد کلاس شدیممم خدایااااا من با این بشر ابم تو یه جوب نمیره به آراداندیشمند دشمن خونیم چشم دوختم و نشستم سرجام
شپپپپلقققق اخ خدایا وای کمرم
من:بله مادر من بله بیدارم بیدارم نیازی نبود پرتم کنی پایین که
مامانی:آیسان عزیزم تو نباید بری دانشگاه بعدم بری سرکار پاشو دیگه جمع کن خودتو
من:اهههههع حالا مایروز میخوایم خونه بمونیم تو نزار باشه الان آماده میشم راضی شدی
مامانی:آفرین بر چغندرمامان بعدم بیا صبحونه
ورفت اوف خدایا هنوزم کمرم درد میکنه خوب من آیسان آرادم فرزند کامران و آریانا که یه دختره روسیه ای و صاحب یک شرکت.گنده که تو خاورمیانه حرف اول و میزنه خوب خوب طبق نظریه هایی خودم
1_باید بابات پولدار باشه که پولدار باشی
2_خودت باید عین چی جون بکنی
من مورد اولم بعد از مرگ پدر ومادرم با شهربانو جونم که مامانی صداش میکنم زندگی میکنم و 10سالگی به بعدمو اصلا به خاطر ندارم نیازیم بهش نیست والا بعد از پوشیدن لباس به سمت راهرو رفتم
من:مامانی دارم میرم اگه بشه واسه ناهار میام
مامانی:زود برگرد درضمن بازاون موهاتو ریختی بیرون جمعش کن اینقدر حراست بهت گیر نده
من:خیلللللللللل خوبببببببببب
سوار لامبرگینیم شدم دبرو که رفتیم راستی من ترم دو(روانشاسیم)عاشق رشتمم
وارد حیاط اوپپپسسس چه همه جمعیت واستا هنگی خره کجاست
هنگامه خواهر هم شیری منه (چیه اسمشو نمیدونم گناه که نکردم)
اوناهاش داره گوشی بازی میکنه اینقدر منو حرص میده رفتم سمتش از پشت چنان زدم پس کلش که دادش هوا رفت
هنگامه:اخ الهی بمیری خودم برات حلوا درست کنم انتر بوزمچه
من:هنگی عزیزم مگه خبرنداری تیمارستانی هایی فداکاری مثل تو فریاد نمیزنن
رنگش گوجه ای شد افتاد دنبالم
هنگامه:واستا مگر اینکه دستم بهت نرسه میگم واستا
من:نوووووچ مگه مغز تورو خورده باشم که واستم
که سرعتشو بیشتر کرد آخرم کم اورد و نشست
من:هاها کم اوردی هیچکس جزء زهرا منو نمیتونه بگیره
هنگامه:میگم حامد ادمت کنه بیشور نفسم گرفت
وارد کلاس شدیممم خدایااااا من با این بشر ابم تو یه جوب نمیره به آراداندیشمند دشمن خونیم چشم دوختم و نشستم سرجام
۵.۶k
۲۷ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.