شهید ناصر کاظمی
شهید ناصر کاظمی
یک آینه کوچک خریدیم ، یک حلقه هزار تومانی و به اصرار مادرش یک انگشتر سه هزار تومانی ؛
و سراغ چیز دیگری نرفتم . این شد خرید من . اما ناصر را هر کار کردیم نیامد.
گفت : من خریدی ندارم .کت وشلوارکه هیچوقت نمی پوشم،حلقه هم که دست نمی کنم ؛ پس دیگر خریدی نداریم .
ولی ما دست بردار نبودیم . با برادرم رفتیم برایش شلوار و بلوز و پلیور خریدیم چیزهایی که می دانستم می پوشد.
نیمه پنهان ماه7،ص37
#زندگی شهدا
#شروع عاشقی
#شهدا شرمنده ایم..❤
یک آینه کوچک خریدیم ، یک حلقه هزار تومانی و به اصرار مادرش یک انگشتر سه هزار تومانی ؛
و سراغ چیز دیگری نرفتم . این شد خرید من . اما ناصر را هر کار کردیم نیامد.
گفت : من خریدی ندارم .کت وشلوارکه هیچوقت نمی پوشم،حلقه هم که دست نمی کنم ؛ پس دیگر خریدی نداریم .
ولی ما دست بردار نبودیم . با برادرم رفتیم برایش شلوار و بلوز و پلیور خریدیم چیزهایی که می دانستم می پوشد.
نیمه پنهان ماه7،ص37
#زندگی شهدا
#شروع عاشقی
#شهدا شرمنده ایم..❤
۱.۳k
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.