سلام بچه ها . مدتی بود پارت نداده بودم ا
ویو آمی :
( آمی وارد بیمارستان شد و رییس بک را دید . به سمت او دوید .)
ـ آقای بک ، منو ببخشید که نتونستم زودتر بیام . کار واجبی داشتم .
ر/ک: اشکالی ندارد . حالا که اومدی . یه جین حالش خیلی بده . بستریش کردن .
ـ در این حد حالش بد بوده که بستریش کردن ؟! الان کجاست ؟
ر/ک : توی اتاق شماره ۳۳ . آخر سالن دست چپ . ( چرا همیشه آخر سالن و دست چپ ، خیلی عجیبه )
ـ میتونم برم و ببینمش ؟؟
ر/ ک : بله ، البته که میتونی .
( آمی به سمت اتاقی که یه جین در اون بستری بود رفت و درو باز کرد . )
توی ذهن آمی : وای ، پسر بیچاره . یعنی خوابه یا بیداره ؟ دستگاه که نشون میده تبش بالاست . بسه دیگه برم و بزارم تا استراحت کنه ( با صدای بلند )
( یکهو یه جین چشماشو باز کرد و تنها چیزی که می دید قیافه ی نگران آمی بود . )
ـ ( با خوشحالی ) آقای یه جین .....به هوش اومدین ..الان میرم و پرستار رو صدا میکنم ...( اما آمی یکهو ایستاد . در واقع یه جین دستش رو گرفته بود و مانع رفتن او شده بود . )
ـ قر .....( یه جین حرف آمی رو قطع کرد )
یه جین : ( با صدای خیلی کم ) آمی ..میشه جایی نری ؟ ....همینجا بمون . خواهش میکنم ...
ـ قربان ...شما حالتون خوب نیست باید دکتر بیاد و شما رو ببینه ...لطفاً بزارید برم .
یه جین : به من نگو قربان .....من یه جینم ...من اسم دارم هی به من نگو قربان قربان ...
ـ اما شما ...
یه جین : من دوست دارم آمی کوچولو .....لطفاً دستام رو محکم بگیر نمی خواهم ازم جدا بشی ....
از زبان آمی :
تا حالا آنقدر تپش قلبم بالا نبود ، نمیدونستم چیکار کنم ..تو دوراهی سختی گیر کرده بودم ، هم دلم میخواست همونجا بغلش کنم ،هم دلم میخواست خودمو هم این زندگی و ول کنم و برم ....
داغی بدنش به بدن منم منتقل شده بود .......
ولی نمیتونستم پیشش بمونم پس دستمو از دستش بیرون کشیدم و رفتم پیش پرستار ....
حس بدی داشتم ...نمیخواستم ناراحتی کنم ، ولی اون حالش خوب نبود و مطمئنم که داشت هزیون میگفت ولی من دوس .......
اهههههههه ولش کن دیگه آمی ؛ بهش فکر نکن ....بهش فکر نکن ....بهش فکر....
( آمی به سمت پرستار رفت ولی دیگه پیش یه جین برنگشت )
ویو مارنی :
تو ذهن مارنی : آه چه گیری کردم ها ، من میگم نمیخوام بیام ، منو به زور میبره ایشششششش.
یه سون : ( کشیدن صندلی ) بفرمایید خانم مارنی . بشینید .....
مارنی : ( مجبور میشه و میشینه. ) ممنون ....
یه سون : بستنی چه طعمی میخورید ؟ ...من معنایی با تکه های شکلات میخورم ....
مارنی :( در حال فکر کردن ) منم شکلاتی میخورم ...البته با تکه های شکلات زیاد ......
☄️☄️☄️☄️☄️☄️☄️☄️☄️☄️☄️☄️☄️☄️☄️☄️☄️
بچه ها ادامه اش رو توی پست دیگه ای میزارم . به خاطر حجمش
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.