رمان فیک پارت لایک نمیخوام کامت تا

رمان فیک پارت 5( لایک، نمیخوام کامت 10تا)
ته نزدیکم شد دستمو گرفت جلو کمرمو به خودش چسبوند گفت
ته:ببین اینطوری حالا یاد گرفتی بانو؟؟
ج:حرصم داشت بالا میومد اما بخاطر خنگی که زدم سعی کردم زر نزنم
بهش گفتم از دورم میتونی بگی یا فقط دستمو حرکت بدی نمیخواد خودتو بهم بچسبونی 😒
ته:میگم یکم با ادب باشی بد نیستا خیر سرم امروز...
ج:نزاشتم حرفشو بزنه پریدم وسط حرف گفتم بابا تو امروز دهن منو گ. اییدی دیگه اه
ته:باشه درزم نیازه چون اینطوری بدن گرم میشه خوبه
ج:نمیدونم چرا با این حرفش حس کردم الانه غیرتی بشم و گفتم
منو خر فرض کردی؟؟
ته:اره🤣
ج:اره مرض توجونت گرم کردن با ورزش کردنه بچه 2ساله که نیستم
ته:ای من قربون اون غرغرای کیوتش برم ادم دلش میخواد لپاشاشو بخوره تو همین فکرا بودم جیسو هم به غرغراش ادامه میداد
ج:نمیخوای ولم کنی زرافه؟
ته:ها.. چی؟ چیزه؟ ها اره حتما و ازش جدا میشم میرم میشینم رو میز
که صدای زنگ گوشیم میاد نگاه میکنم و بعله تا امدیم عاشق بشیم معموریت فرا رسید
جواب دادم و بهم گفتن برای 5روز باید از کره برم چین جاسوسی
بعد از تموم شدن مکالمه قشنگ ریده شد تو عصاب و روزم با خودم گفتم باشگاه رو چیکار کنم که یاد فیلیکس افتادم
(فیلیکس در این فیک نقش پسر عموی ته رو داره)
زنگ میزنم بهش چون اونم مثل من کاتش خوبه و قبلا اموزش میداده و بهش میگم فلان من باید برم و اونم قبول میکنه تو این چندروز جای من وایسه
اهنگ رو قطع میکنم میگم
ته:همگی لطفا توجه کنید من برام یک مشکل پیش امده و باید فورا فردا یعنی پنج شنبه از اینجا برم و تا پنج روز نیستم و در این چند روز پسر عموی من فیلیکس جای من وای میسه
همه ناراحت میشن جز جیسو که انگار کم مونده از خوشحالی کل بکشه دختره ی چشم سفید
بعد دوباره اهنگ رو میزارم و همه به تمریناتشون ادمه میدن و نگاه جیسو کردم با اون بدن خوش اندامش
دیگه صبرم تموم نمیتونستم ببینم کسی برا خودش ببرتش پس میزارم تا ورزشش تموم بشه
ته؛ خوب تموم شد جیسو میتونی بری لباساتو عوض کنی خودمم میرسونمت خونه
ج:فقط باشه ای گفتم با خودم گفتم بیا گناه داره ببرتم چند روز نیستش
همینجوری که داشتم لباس عوض میکردم شلوار پوشیده بودم اما لباس نه که در باز شد برگشتم دیدم تهیونگه و امد داخل درو بست
ج:گمشو بیرونن
ته:نچ نچ نچ
ج:عقب رفتم تا خوردم به دیوار اونم منو بین دوتا دستاش قرار داد طوری که نتونم فرار کنم اول رفت سراغ گردنمو...
ببنید اینجاش خودمم فضولم پس کامنت ها بالای 10تا اوک؟؟
دیدگاه ها (۲۲)

رمان فیک پارت 4ته:حس نمیکنی یه زره لباست بازه؟؟ ج:اولندش به ...

فیلیکس: چیییییییییی؟؟؟؟( چشماش خون شد)ات: هی اروم باش همین ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط