دلم هوس یه خونه قدیمی رو داره؛
دلم هوس یه خونه قدیمی رو داره؛
خونه هایی با شیشه های رنگی و ایوون های نرده دار؛
همونا که یه حوض وسطشون داشت و دور تا دورشون پر بود از گلدون های بنفشه و شمعدونی؛
همون حیاط های بزرگ پر از درخت که صدای جیک جیک گنجشک هاشون اول صبح بی خوابت میکرد؛
رها از قیل و قال دنیای مدرن و بی رحم امروز.
یه جایی روی ایوون کنار سماور بشینم و برای خودم چای با طعم هل و دارچین بریزم؛
برم سر وقت کمد های قدیمی و یواشکی چند دونه شیرینی بردارم و تو دلم واسه این پیروزی ریز ریز بخندم؛
با پیراهن گل گلی بلند بشینم لبه لیوون و عطر صبح جدید رو با بوییدن گل های رنگی چیده روی نرده ها شروع کنم.
بیخیال تمام مشغله هایی که بیرون از این خونه خیالی انتظارم رو می کشن؛
روی فرش قرمز پهن شده ایوون دراز بکشم ، چشمامو ببندم و تو رویاهای عاشقانه دخترانگی غرق بشم؛
و یه جایی بیرون از خونه خیالی توی کوچه های قدیمی که هنوز بزرگتر ها جلوی در میشینن و بلند بلند حرف میزنن و بچه ها با سر و صدا زیاد بازی میکنن چشمامو باز کنم؛
سرمو بلند کنم و به چنارهای بلند رنگ شده تو پاییز زل بزنم؛
و یه دل سیر از عطر مطبوع این رویای خیالی رو توی جیب هام بریزم؛
تا وقتی دوباره چشمامو باز کردم و یهو همه دنیای قشنگم نا پدید شد و دوباره همون دنیای واقعی پر از دلمردگی به سراغم اومد؛
دست ببرم تو جیب های خیالیم و مشت مشت گذشته های پر از زندگی رو بردارم و بو کنم؛
شاید دوباره بتونم کمی بین این دنیای عجیب پر سر و صدای پر از تنهایی زندگی کنم.
خونه هایی با شیشه های رنگی و ایوون های نرده دار؛
همونا که یه حوض وسطشون داشت و دور تا دورشون پر بود از گلدون های بنفشه و شمعدونی؛
همون حیاط های بزرگ پر از درخت که صدای جیک جیک گنجشک هاشون اول صبح بی خوابت میکرد؛
رها از قیل و قال دنیای مدرن و بی رحم امروز.
یه جایی روی ایوون کنار سماور بشینم و برای خودم چای با طعم هل و دارچین بریزم؛
برم سر وقت کمد های قدیمی و یواشکی چند دونه شیرینی بردارم و تو دلم واسه این پیروزی ریز ریز بخندم؛
با پیراهن گل گلی بلند بشینم لبه لیوون و عطر صبح جدید رو با بوییدن گل های رنگی چیده روی نرده ها شروع کنم.
بیخیال تمام مشغله هایی که بیرون از این خونه خیالی انتظارم رو می کشن؛
روی فرش قرمز پهن شده ایوون دراز بکشم ، چشمامو ببندم و تو رویاهای عاشقانه دخترانگی غرق بشم؛
و یه جایی بیرون از خونه خیالی توی کوچه های قدیمی که هنوز بزرگتر ها جلوی در میشینن و بلند بلند حرف میزنن و بچه ها با سر و صدا زیاد بازی میکنن چشمامو باز کنم؛
سرمو بلند کنم و به چنارهای بلند رنگ شده تو پاییز زل بزنم؛
و یه دل سیر از عطر مطبوع این رویای خیالی رو توی جیب هام بریزم؛
تا وقتی دوباره چشمامو باز کردم و یهو همه دنیای قشنگم نا پدید شد و دوباره همون دنیای واقعی پر از دلمردگی به سراغم اومد؛
دست ببرم تو جیب های خیالیم و مشت مشت گذشته های پر از زندگی رو بردارم و بو کنم؛
شاید دوباره بتونم کمی بین این دنیای عجیب پر سر و صدای پر از تنهایی زندگی کنم.
۱۱.۱k
۲۳ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.