پارت ۷
پارت ۷
با اینکه ناشناس را پر نکردید ولی من گذاشتم
راستی برای مدارس کمتر پارت داریم.
و بین راه آ.ت را دیدم فامیلیش خیلی آشنا
بود روی یکی از این میز ها نشسته بودم
ویکهو ا.ت را دیده بودم که داشت با دختری
حرف میزد که انگار خواهرش بود چون
خواهرش واقعا شبیه خودش بود!
سفارشم را دادم سفارشم یک قهوه و یک
کروسان بود وقتی آوردن شروع کردم به
خوردن و خوب چون ا.ت نزدیک میزم بود
صدای صحبت خواهرش و ا. ت را میشنویدم.
بریم سراغ ا.ت
کنار میز ما یک پسری بود چقدر شبیه یونگی
بود وقتی ماسک را پایین آورد مطمعن شدم
که خود یونگیه و بخاطر زیبایی که داشت
بدون پلک زدن نگاش میکردم که با صدای
زنگ تلفنم از هپورت و دنیای خودم بیرون
اومدم بیرون
تف تو روحت الان وفت زنگ زدن بود خیر سرت
امروز قرار گل های که جدید سفارش داده بودم برسن و بخاطر همین آقای اسمیت
(کمبود فامیل یادمه یکی از کاراکتر بابا لنگ دراز فامیلش اسمیت بود یادتونه ؟اگر دیدید؟)
بهم زنگ زد
فلش به فردا صبح
قراره ساعت ۷ صبح برم فن ساین و خیلی ذوق و شوق دارم( هفت صبح اینا میرن فن ساین ما میریم مدرسه 🗿)
پس لباسم را پوشیدم و سوار ماشینم شدم
(میخواد چون زود تر پارت را تموم کنم خلاصه میکنم)
از همه ی اعضا امضا گرفتم و فقط یونگی مونده بود باهم صحبت کردیم و من بهش کادویی که برای همه ی تک تک اعضا درست کرده بودن را دادم که گفت:
حالت بهتره ؟توی کنسرت غش کردی
ا.ت:اوه مرسی حالم بهتره خوب چون غذا نخورده بودن سر م گیج رفت
یونگی:پس مراقب باش (و زیر لب گفت:) نمیخوام مشعوقم براش اتفاقی بیوفته
حیحییییی عزیزان حالتون چطورههه تازه فیک شروع میشهه حیحییی
شیطونه میگه پایانش را غمگین کن غمگین کنم؟
با اینکه ناشناس را پر نکردید ولی من گذاشتم
راستی برای مدارس کمتر پارت داریم.
و بین راه آ.ت را دیدم فامیلیش خیلی آشنا
بود روی یکی از این میز ها نشسته بودم
ویکهو ا.ت را دیده بودم که داشت با دختری
حرف میزد که انگار خواهرش بود چون
خواهرش واقعا شبیه خودش بود!
سفارشم را دادم سفارشم یک قهوه و یک
کروسان بود وقتی آوردن شروع کردم به
خوردن و خوب چون ا.ت نزدیک میزم بود
صدای صحبت خواهرش و ا. ت را میشنویدم.
بریم سراغ ا.ت
کنار میز ما یک پسری بود چقدر شبیه یونگی
بود وقتی ماسک را پایین آورد مطمعن شدم
که خود یونگیه و بخاطر زیبایی که داشت
بدون پلک زدن نگاش میکردم که با صدای
زنگ تلفنم از هپورت و دنیای خودم بیرون
اومدم بیرون
تف تو روحت الان وفت زنگ زدن بود خیر سرت
امروز قرار گل های که جدید سفارش داده بودم برسن و بخاطر همین آقای اسمیت
(کمبود فامیل یادمه یکی از کاراکتر بابا لنگ دراز فامیلش اسمیت بود یادتونه ؟اگر دیدید؟)
بهم زنگ زد
فلش به فردا صبح
قراره ساعت ۷ صبح برم فن ساین و خیلی ذوق و شوق دارم( هفت صبح اینا میرن فن ساین ما میریم مدرسه 🗿)
پس لباسم را پوشیدم و سوار ماشینم شدم
(میخواد چون زود تر پارت را تموم کنم خلاصه میکنم)
از همه ی اعضا امضا گرفتم و فقط یونگی مونده بود باهم صحبت کردیم و من بهش کادویی که برای همه ی تک تک اعضا درست کرده بودن را دادم که گفت:
حالت بهتره ؟توی کنسرت غش کردی
ا.ت:اوه مرسی حالم بهتره خوب چون غذا نخورده بودن سر م گیج رفت
یونگی:پس مراقب باش (و زیر لب گفت:) نمیخوام مشعوقم براش اتفاقی بیوفته
حیحییییی عزیزان حالتون چطورههه تازه فیک شروع میشهه حیحییی
شیطونه میگه پایانش را غمگین کن غمگین کنم؟
۶.۱k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.