پارت اخر
پارت اخر
از زبان ات
از استادیوم اومدم خونه خیلی ذوق
داشتمممم و مدام آلبوم را میدیم که یکهو
دیدم یک شماره ی موبایل نوشته و زده فردا
ساعت ۱نصف شب بیا داخل پارک مرکزی
بیا بنده چون فضول تشریف دارن فردا شب
میخوام برم چه خبره
فلش به فردا : رفتم سری به گل فروشی زدم
ولی هنوز کنجکاوی ساعت یک شب را داشتم
وهرچه زودتر میخواستم ساعت یک بشه
فلش به ساعت یک
لباس بلند دامنه ی کرمی و لباس سفیدم را
پوشیدم و داخل یک کوله چ..ا ق...و اسپری
ف..ل.. ف..ل برداشتم که اگر میخواستن
بدزدنم از خودم دفاع کنم.
بعد از چند مین رسیدم یک اقایی را دیدم داره میاد سمتم اسپری فلفل را جلوش گرفتم
که یکهو گفت
شوگا:منم منم نزن
ا.ت:جانم ؟ودف؟ یا خود خدااااا تو شوگاییی
ببینم واگعی یا کیکی عه نه واگعیییی
مامان جونننمم شوگاااا بی تی اسههههه
شوگا:یکم وایسا نمیخوام انقدر معشوقم
شلوغ کنه ( به نام خدا ریدم توی اعتراف)
ا.ت :جانم چشد؟من مشعوقتممممم جرعت حقیقته؟دوربین مخفیه؟
شوگا: نوچ خیلی هم راسته حالا دوست دخترم میشی؟
ا.ت:یا ا ابولفضللللللللل یا امامممم هشتممم
شوگا بهم درخواستت رل زدن داددد(با
خودش:دختره ی خیر سر چرا انقدر اسکل
بازی در میاری) بله دوست دخترت میشممم.
یکهو غش کرد
شوگا:چشد هن الوو ا.ت فرزندم کجایی؟بیهوش شد
چند مین بعد
دکتر:مشکلی نیست چون هیجان زده بوده غش کرده راستی ایشون بک تصادفی داشتن؟ چون داره خاطره هاتش یادش میاد
شوگا: چرا چطور مگه؟
دکتر:چون با خودش میگه اسم واقعی من چیه رزالیاس؟ یانه
شوگا:اممم اره مرسی دکتر بعدا پولش را واریز میکنم.
بعد از چند مین ا.ت بیدار میشه
ات:اینجا کجاس وایسا این چقدر شبیه منه
یکهو شوگا اومد
اوه سلام شوگا
شوگا:اوهم حالت چطوره بهتری؟
ا.ت:اوهوم میگم چقدر این عکس دختره شبیه منه نه؟
شوگا:چون خودتی
ات:چی؟
شوگا:چون خودتی داستان از این قراره وقتی سن ما کوچیکتر لود باهم را بودیم و عاشق همدیگر بودیم پدر مادر ها مون مخالف بودن بقدری که از هم جدا کر دنمون اسم اصلی تو رزالیا بود بعد شما تصادف کردید که تو حافظت را از دست دادی و خانوادت را
ات:اوه وای الان کسی نمیتونه جلوی عشق مارا بگیره
و تا آخر عمر باهم زندگی کردن❤️❤️❤️
مرسی از فرشته هایی که از این فیک حمایت کردن مرسیی و بوس تا فیک دیگه❤️🌷
راستی واقعا هیچ اید ه ایی برای چند مارتی و تک پارتی ها ندارممم نظر بدیو
از زبان ات
از استادیوم اومدم خونه خیلی ذوق
داشتمممم و مدام آلبوم را میدیم که یکهو
دیدم یک شماره ی موبایل نوشته و زده فردا
ساعت ۱نصف شب بیا داخل پارک مرکزی
بیا بنده چون فضول تشریف دارن فردا شب
میخوام برم چه خبره
فلش به فردا : رفتم سری به گل فروشی زدم
ولی هنوز کنجکاوی ساعت یک شب را داشتم
وهرچه زودتر میخواستم ساعت یک بشه
فلش به ساعت یک
لباس بلند دامنه ی کرمی و لباس سفیدم را
پوشیدم و داخل یک کوله چ..ا ق...و اسپری
ف..ل.. ف..ل برداشتم که اگر میخواستن
بدزدنم از خودم دفاع کنم.
بعد از چند مین رسیدم یک اقایی را دیدم داره میاد سمتم اسپری فلفل را جلوش گرفتم
که یکهو گفت
شوگا:منم منم نزن
ا.ت:جانم ؟ودف؟ یا خود خدااااا تو شوگاییی
ببینم واگعی یا کیکی عه نه واگعیییی
مامان جونننمم شوگاااا بی تی اسههههه
شوگا:یکم وایسا نمیخوام انقدر معشوقم
شلوغ کنه ( به نام خدا ریدم توی اعتراف)
ا.ت :جانم چشد؟من مشعوقتممممم جرعت حقیقته؟دوربین مخفیه؟
شوگا: نوچ خیلی هم راسته حالا دوست دخترم میشی؟
ا.ت:یا ا ابولفضللللللللل یا امامممم هشتممم
شوگا بهم درخواستت رل زدن داددد(با
خودش:دختره ی خیر سر چرا انقدر اسکل
بازی در میاری) بله دوست دخترت میشممم.
یکهو غش کرد
شوگا:چشد هن الوو ا.ت فرزندم کجایی؟بیهوش شد
چند مین بعد
دکتر:مشکلی نیست چون هیجان زده بوده غش کرده راستی ایشون بک تصادفی داشتن؟ چون داره خاطره هاتش یادش میاد
شوگا: چرا چطور مگه؟
دکتر:چون با خودش میگه اسم واقعی من چیه رزالیاس؟ یانه
شوگا:اممم اره مرسی دکتر بعدا پولش را واریز میکنم.
بعد از چند مین ا.ت بیدار میشه
ات:اینجا کجاس وایسا این چقدر شبیه منه
یکهو شوگا اومد
اوه سلام شوگا
شوگا:اوهم حالت چطوره بهتری؟
ا.ت:اوهوم میگم چقدر این عکس دختره شبیه منه نه؟
شوگا:چون خودتی
ات:چی؟
شوگا:چون خودتی داستان از این قراره وقتی سن ما کوچیکتر لود باهم را بودیم و عاشق همدیگر بودیم پدر مادر ها مون مخالف بودن بقدری که از هم جدا کر دنمون اسم اصلی تو رزالیا بود بعد شما تصادف کردید که تو حافظت را از دست دادی و خانوادت را
ات:اوه وای الان کسی نمیتونه جلوی عشق مارا بگیره
و تا آخر عمر باهم زندگی کردن❤️❤️❤️
مرسی از فرشته هایی که از این فیک حمایت کردن مرسیی و بوس تا فیک دیگه❤️🌷
راستی واقعا هیچ اید ه ایی برای چند مارتی و تک پارتی ها ندارممم نظر بدیو
۶.۳k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.