پارت
پارت ۸
آنچه گذشت :هر کاری میکردم گریه هام بند نمیومد که یهو......
(راستی یادم رفت بگم یکی از ژانر های این فیک فانتزیه)
حس کردم یکی دستشو گذاشت روی شونم خواستم جیغ بزنم که امد و دستشو گذاشت روی دهنم و گفت
اون: اگر قول بدی ساکت بمونی ولت میکنم (اروم)
ات:(با سرش تایید کرد و اون دستشو از روی دهنه ات برداشت) تو...تو کی هستی
اون: من الهه ارزو و ذهنم ..اسمت چیه ؟
ات:من پارک اتم....تو
اون: منم....سوهیم
ات: تو چطور اینجایی فکر میکردم اینجا هیچکس نیست ؟؟
سوهی: درست فکر کردی....من تو رو دیدم که داری گریه میکنی و امدم بهت کمک کنم فکر کنم از دست کوک ناراحتی
ات:تو از کجا میدونی ؟؟
سوهی:بهت که گفتم من الهه ارزو و ذهنم....تنها کمکی که میتونم بهت بکنم اینه که تو میتونی ۳سوال بپرسی و من جواب بدم
ات:(خیلی خوشحال شد) خب سوال اولم اینه یه روزی میرسه که من به کوک برسم..... سوال دومم اینه که کوک عاشق من هست یا نه من فقط میخوام این دوتا سوالو بفهمم
سوهی: جواب سوال اولت....اره
و جواب سوال دومت اینه که....کوک واقعا تو رو دوس داره....خب من دیگه میرم خوشحال شدم از دیدنت (لبخند زد و داشت میرفت که یهو گفت) ات اگر کوک سیع کرد بهت نزدیک بشه یا مختو بزنه بهش اهمیت نده ولی اگر بهت اعتراف کرد تو هم بهش اعتراف کن اینو هیچوقت یادت نره (و غیب شد)
(توجه کنید این ربطی به فوبیای ات نداره و واقعا امد پیشش)
ویو ات
دارم بال درمیارم از خوشحالی واقعا خیلی خوشحالم اولین باره انقدر خوشحالم
انقدر گریه کرده بودم خوابم برد
ظهر ساعت ۱۲:۴۰
ویو کوک
من درسته که مافیام ولی یه شرکت خیلی بزرگ دارم که چند روزی بود که
نرفته بودم شرکت و معلوم بود شرکت بهم ریخته و سریع آماده شودم برم شرکت که یهو.....
حمایت 🥺
شرط پارت بعد
۷لایک
۷کامنت
دوستون دارم توت فرنگی ها 😘🍓🍓💋
آنچه گذشت :هر کاری میکردم گریه هام بند نمیومد که یهو......
(راستی یادم رفت بگم یکی از ژانر های این فیک فانتزیه)
حس کردم یکی دستشو گذاشت روی شونم خواستم جیغ بزنم که امد و دستشو گذاشت روی دهنم و گفت
اون: اگر قول بدی ساکت بمونی ولت میکنم (اروم)
ات:(با سرش تایید کرد و اون دستشو از روی دهنه ات برداشت) تو...تو کی هستی
اون: من الهه ارزو و ذهنم ..اسمت چیه ؟
ات:من پارک اتم....تو
اون: منم....سوهیم
ات: تو چطور اینجایی فکر میکردم اینجا هیچکس نیست ؟؟
سوهی: درست فکر کردی....من تو رو دیدم که داری گریه میکنی و امدم بهت کمک کنم فکر کنم از دست کوک ناراحتی
ات:تو از کجا میدونی ؟؟
سوهی:بهت که گفتم من الهه ارزو و ذهنم....تنها کمکی که میتونم بهت بکنم اینه که تو میتونی ۳سوال بپرسی و من جواب بدم
ات:(خیلی خوشحال شد) خب سوال اولم اینه یه روزی میرسه که من به کوک برسم..... سوال دومم اینه که کوک عاشق من هست یا نه من فقط میخوام این دوتا سوالو بفهمم
سوهی: جواب سوال اولت....اره
و جواب سوال دومت اینه که....کوک واقعا تو رو دوس داره....خب من دیگه میرم خوشحال شدم از دیدنت (لبخند زد و داشت میرفت که یهو گفت) ات اگر کوک سیع کرد بهت نزدیک بشه یا مختو بزنه بهش اهمیت نده ولی اگر بهت اعتراف کرد تو هم بهش اعتراف کن اینو هیچوقت یادت نره (و غیب شد)
(توجه کنید این ربطی به فوبیای ات نداره و واقعا امد پیشش)
ویو ات
دارم بال درمیارم از خوشحالی واقعا خیلی خوشحالم اولین باره انقدر خوشحالم
انقدر گریه کرده بودم خوابم برد
ظهر ساعت ۱۲:۴۰
ویو کوک
من درسته که مافیام ولی یه شرکت خیلی بزرگ دارم که چند روزی بود که
نرفته بودم شرکت و معلوم بود شرکت بهم ریخته و سریع آماده شودم برم شرکت که یهو.....
حمایت 🥺
شرط پارت بعد
۷لایک
۷کامنت
دوستون دارم توت فرنگی ها 😘🍓🍓💋
- ۱۳.۳k
- ۰۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط