و من به یکباره یاد گرفتم

وَ من به یکباره یاد گرفتم ...
دیگر کسی رو دوست نداشته باشم..
باری رویِ شانه هایَش نباشم...
که نداند با من چه کند...
و کجایِ دلش بگذارد که نه من بشکنَم...
و هم او ثابت بماند...
وَ من به یکباره یاد گرفتم ...
همه یِ اعتمادَم را ...
در کوله پُشتی ام پنهان کنم ...
تا دستِ هیچ احَد الناسی بهش نرسد...
تا بشوَد اسباب بازیِ کودکی های نداشته اش
و مَن به یکباره اینچنین قَد کشیدم...
و بزرگ شدم....
دیدگاه ها (۳)

لمس کن کلماتی راکه برایت می نویسمتا بخوانی و بفهمی چقدر جایت...

#کاش گوشی ات را برداری و احوالمرا بپرسیو برایم بگویی:که از خ...

آن بختِ گُریزنده دمی آمد و بگذشتغم بود که پیوسته نفس در نفسم...

اشتهیک ..مشتهی الگاع الگصه ویاها العطش ..وترید مای.واعتنیک ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط