آن بختِ گُریزنده دمی آمد و بگذشتغم بود که پیوسته نفس در نفسم بود !لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتمرفتم ، به خدا ، گر هوسم بود ، بَسَم بود !