مردم اینجا چقدر مهربانند

مردم اینجا چقدر مهربانند!!

دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوختند.

دیدند سرما میخورم سرم کلاه گذاشتند و چون
برایم تنگ بود کلاه گشادتری...
دیدند هوا گرم شد،
پس کلاهم را برداشتند

چون دیدند لباسم
کهنه و پاره است به من وصله چسباندند...

چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم محبت کردند و حسابم را رسیدند...

خواستم در این مهربانکده خانه بسازم،
نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز . . . . .

روزگار جالبی است،مرغمان تخم نمی گذارد ولی هر روز گاومان میزاید!


#حسین_پناهی_ــــــــ
دیدگاه ها (۳)

آن‌که می‌گوید دوستت دارمخنیاگر غمگینی‌ستکه آوازش را از دست د...

شب آنچنان زلال، که میشد ستاره چید!دستم به هر ستاره که می خوا...

وقتی تو نیستینه هست‌های ماچونان که بایدندنه بایدها…مثل همیشه...

چَو انتظاری(چشم انتظاری) ای عزیزم!بیقرارم، بیقراری تا وه کی؟...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط