فیک کوک قمار عشق پارت ۳
پارت ۳
داشتم میرفتم سمت ماشینم که یهو ی ماشین مثل گاو از کنارم رد شد و هرچی اب تو خیابون بودو سرم ریخت
با داد گفتم:هوووی روانی چخبرته؟؟مگه سراوردی؟
ماشین اومد دنده عقب یهو دیدم استاد جئون هست یا خنده گفت: معذرت میخوام خانم
انقدر عصبی شدم که مطمئنا از گوشام و دماغم دود میاد بیرون
تو دلم گفتم کوووفت....معذرت بخوره تو اون سرت
گفتم:با ی معذرت خواهی حل نمیشه ، زدین لباسمو داغون کردین
گفت:خب بیا اینم پولش برو لباستو ببر خوشکشویی
مرتیکه منگل پولشو به رخم میکشه؟رفتم سمت راننده ماشین
گفتم:پیاده شوو
گفت:چرا؟پولشو که دادم(با تمسخر)بیشتر باید پول بدم؟
با داد گفتم:پیااده شوووو
از ماشین پیاده شد رفتم سمتش روی کت و شلوارش ، قهوه اس که دستم بودو ریختم بعد پولشو گذاشتم تو دستش گفتم:اخ ببخشید استاد جئون حواسم اصلا نبود (با تمسخر) اینم پول لباستون ببرین لباستونو خوشکشویی
صورتش از حرص رنگ بادمجون شد هر لحظه امکان داشت به سمتم هجوم بیاره
گفت:دختره روانی
بعد با حرص سوار ماشینش شد و رفت
حقش بود
دوماه بعد
تو این دوماه خیلی دعوا با این استاده کردم
پسره پرو. نمرمو از حرص کم کرد ،چقدر از این بشر بدم میاد
امشب ی مهمونی خفن بود تولد پسر دوست بابام بود که تا الان ندیدمش بابا گفت تولدش شبیه پارتی هست، منم جو زده شدم از ذوق نمدونستم چیکار کنم
رفتم ی لباس خفن پوشیدم ، بعد موهامو و لول های بزرگ کردم و ی ارایش پسرکش
جووون عجب جیگری شدم
کیفو برداشتم رفتم سوار ماشین شدم بابا شدم
ماشالله جیمین از من بیشتر به خودش مالیده بود مثلا پسره خیره سرش
مامانم دست کمی از اون نداشت ، خلاصه بگم از همه ساده تر پدرم بود
رسدیم به ی ویلا
رفتیم داخل بعد سلام و احوال پرسیا و ازین جور چرت وپرتا بابام خواست منو جیمینو به اقا و خانم جئون معرفی کنه
۱۰ دقیقه بعد
بابام گفت: اینم از جونگ کوک ، پسر اقای جئون
وااایییییی باورم نمیشد این همون استاد جئونه....خدایا خودت رحم کن
نزدیک چند دقیقه همینطور به هم زل زدیم تو شک رفتیم
یهو جونگ کوک ی نیشخند چندش زد وگفت: بله من ترساجان رو میشناسم ، یکی از شاگردامه
این سری بیشتر نوشتم 🙂😐
لایک و کامنت بزارین فرزندانم😐
داشتم میرفتم سمت ماشینم که یهو ی ماشین مثل گاو از کنارم رد شد و هرچی اب تو خیابون بودو سرم ریخت
با داد گفتم:هوووی روانی چخبرته؟؟مگه سراوردی؟
ماشین اومد دنده عقب یهو دیدم استاد جئون هست یا خنده گفت: معذرت میخوام خانم
انقدر عصبی شدم که مطمئنا از گوشام و دماغم دود میاد بیرون
تو دلم گفتم کوووفت....معذرت بخوره تو اون سرت
گفتم:با ی معذرت خواهی حل نمیشه ، زدین لباسمو داغون کردین
گفت:خب بیا اینم پولش برو لباستو ببر خوشکشویی
مرتیکه منگل پولشو به رخم میکشه؟رفتم سمت راننده ماشین
گفتم:پیاده شوو
گفت:چرا؟پولشو که دادم(با تمسخر)بیشتر باید پول بدم؟
با داد گفتم:پیااده شوووو
از ماشین پیاده شد رفتم سمتش روی کت و شلوارش ، قهوه اس که دستم بودو ریختم بعد پولشو گذاشتم تو دستش گفتم:اخ ببخشید استاد جئون حواسم اصلا نبود (با تمسخر) اینم پول لباستون ببرین لباستونو خوشکشویی
صورتش از حرص رنگ بادمجون شد هر لحظه امکان داشت به سمتم هجوم بیاره
گفت:دختره روانی
بعد با حرص سوار ماشینش شد و رفت
حقش بود
دوماه بعد
تو این دوماه خیلی دعوا با این استاده کردم
پسره پرو. نمرمو از حرص کم کرد ،چقدر از این بشر بدم میاد
امشب ی مهمونی خفن بود تولد پسر دوست بابام بود که تا الان ندیدمش بابا گفت تولدش شبیه پارتی هست، منم جو زده شدم از ذوق نمدونستم چیکار کنم
رفتم ی لباس خفن پوشیدم ، بعد موهامو و لول های بزرگ کردم و ی ارایش پسرکش
جووون عجب جیگری شدم
کیفو برداشتم رفتم سوار ماشین شدم بابا شدم
ماشالله جیمین از من بیشتر به خودش مالیده بود مثلا پسره خیره سرش
مامانم دست کمی از اون نداشت ، خلاصه بگم از همه ساده تر پدرم بود
رسدیم به ی ویلا
رفتیم داخل بعد سلام و احوال پرسیا و ازین جور چرت وپرتا بابام خواست منو جیمینو به اقا و خانم جئون معرفی کنه
۱۰ دقیقه بعد
بابام گفت: اینم از جونگ کوک ، پسر اقای جئون
وااایییییی باورم نمیشد این همون استاد جئونه....خدایا خودت رحم کن
نزدیک چند دقیقه همینطور به هم زل زدیم تو شک رفتیم
یهو جونگ کوک ی نیشخند چندش زد وگفت: بله من ترساجان رو میشناسم ، یکی از شاگردامه
این سری بیشتر نوشتم 🙂😐
لایک و کامنت بزارین فرزندانم😐
۳۷.۸k
۲۰ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.