مهر بان بودیم ولی خنجر زدند بر پشت ما

مهر بان بودیم ولی خنجر زدند بر پشت ما
داس نامردی زدند بر دست و بر انگشت ما
برده اند مارا به چشمه و ندادند آب خوش
تیشه قهراست هنوز بر ریشه و بر خشت ما
دیدگاه ها (۱)

دلم آرامش میخواهد...نه صرفا اینکه در کلبه ای چوبی دور ازهمهم...

کلبه ای خواهم ساخت ؛در دیاری که در آن ، ردّی از آدم ها نیست ...

من از عهد آدم تو را دوست دارماز آغاز عالم تو را دوست دارم

ای آنکه مرا برده ای از یاد کجایی؟بیگانه شدی دست مریزاد کجایی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط