تقریبا از ساعت سه و نیم بعد از ظهر دلم داره از غصه میترکه

تقریبا از ساعت سه و نیم بعد از ظهر دلم داره از غصه میترکه عین خرگوشی که همه از سرعتش تعریف میکنن ولی هرچقدر شتاب میگیره باز بر میگرده سر خونه اول فقط تمام انرژیش به باد فنا می‌ره .
نمی‌دونم حکمت خدا تو چیه که من برای هر پیشرفتی باید اول پاره شدن به معنای واقعی رو تجربه کنم این روزا با وجود دست انداز های عجیب زندگیم دارم با تمام وجود تلاش میکنم جالبه سر تلاش کردنم کلی غر و منت می‌شنوم که تا محل کارم میرسوننم. هر وقت هم دلم از این حرفا میگیره و غرورم انگولک میشه ازشون می‌خوام بذارن خودم برم ولی شاید براتون جالب باشه که یک دختر ۲۳ ساله اجازه نداره تنها بیرون بره چون زمونه بد شده و فلانی دیده که چند روز پیش چاقو گذاشتن زیر گلوی دختر غریبه و زوری سوار ماشین کردنش .
خدایا درسته شرایطم سخته ولی من جنبه ی باخت تو این قضیه رو ندارم تورو خدا کمکم کن بتونم کاری که علاقه دارم رو بدون عذاب وجدان و منت بقیه انجام بدم .
الان در ناامید ترین حالت می‌خوابم ولی قول میدم فردا پوست کلفت تر به زندگی ادامه بدم شهریور ماه منه نمیذارم آرزو هامو بدزدن.
دیدگاه ها (۱۱)

معرفی میکنم ایشون اولین نارنگی پاییز امسال هستن😋😍هیچوقت فکر ...

الان که دارم می‌نویسم پرده هارو کشیدم و توی نور لمور آفتاب ب...

الان ساعت ۱:۴۲ دقیقه ی شبه و من بعد از خوردن شش تا قرص (دو ت...

عاشق شدن تا قبل از دعوا و بی توجهی دیدن و زور شنیدن خیلی خوب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط