پارت ۱۱
#باوشی
اون مرده که اون پشت بود نمیدونم چه مشکلی داشت بهم گفت دختره ی حرزه ژان شنید پاشد رفت سراغ مرده به مرده تو چی گفت الان چی الان به باوشی من گرفت با مشت چنان خوابوند تو دماغش که پخش زمین شد ژانم از این ورزشکارا بود کاراتش خوب بود مرده با سه تا مرد ریختن سرمون منم دوییدم رفتم جلو به ژان گفتم ژان آروم باش آروم چیزی نشده آروم اینو بهش گفتم یکم آروم شد منو گرفت پشتش قایم کرد منم از ترس قشنگ قایم شدم پشتش دیدم مرده با سه نفر اومد تو ژان منو پشتش سفت گرفته بود مرد خواست بیاد جلو ژان یه لگد چرخشه زد مرد پرت شد اونور منم هیجان زده شدم چشام چهار تا شد گفتم ماشالا ماشالا دوباره اون سه نفر اومدن ژان اونارو داشت کتک میزد آخرم همشونو شوت یکیشون باچوب اومد سراغش ژانم چوب ازش گرفت با چوب زدش با همون چوبم همرو زد بعد همشون در رفتن ژان چوبو انداخت رو زمین بعد گوشه لبشو با انگوشت شستش پاک کرد(این تیکه که انگوشتشو میکشه گوشه لبش خیلی خفن و جذاب شد😎😍) وایساده بود اونجا برگشت منو نگاه کرد یه لبخند زد منم دوییدم سمتش رفتم بغلش کردم ژان سفت بغلم میکرد منم همینطور به ژان گفتم ژان حالت خوبه خوبی جاییت درد نمیکنه نفسم گفتش نه خوبم اگرم صدمه دیده باشم فقط بخاطر مراقب از تو بود اون عوضی نباید اون حرف و بهت میزد دیگع نمیزارم کسی بهت چیزی بگه بعد از بقلش اومدم بیرون ژانم دستمو گرفت برد بیرون داشتم میدوییدیم رفتیم بیرون و با ژان دوییدم پیداه رفتیم دم ساحل اونجا نشسته بودیم غروب بود رفتیم لب ساحلو اونجا روی ماسه نشسته بودیم و به دریا نگاه میکردیم بعد منو ژان باهم روی ماسه ها خوابیدیم و داشتیم به آسمون نگاه میکردیم دیگه شب شده بودژان نمیخوای بریم خونه گفتم نه میخوام ستاره ها و ماه و تماشا کنم وقتی بچه بودم با مامان و بابام میومدم ساحل و تا شب منتظر ستارها بودم که بیاد مخصوصا ستاره ی خودم که منتظرم تا بیاد اون ستاره تو ساعت ۱۲ نمایان میشه ژان میشه بمونیم ژانم گفت هوم اون ستارس پس من چیم گفتم اون ستاره من بود الان من تو رو ستاره ی خودم میدونم اون ستاره تو بودی من از بچگی تو رو دوست داشتم اما نگفتم به کسی و خواستم تا وقتی بزرگ میشم و تا وقتی که به تو برسم این ستاررو هروز تماشا کنم اون ستاره تویی ژان اینو که شنید نزدیکم شد و لباشو گذاشت رو لبام و اونارو میبوسید ول نمیکرد محکم میبوسید و بعد هردومون نفس کم آوردیمو از هم جدا شدیم (به قرآن خودمم اشکم در اومد😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😿😿😿❤💔)
اون مرده که اون پشت بود نمیدونم چه مشکلی داشت بهم گفت دختره ی حرزه ژان شنید پاشد رفت سراغ مرده به مرده تو چی گفت الان چی الان به باوشی من گرفت با مشت چنان خوابوند تو دماغش که پخش زمین شد ژانم از این ورزشکارا بود کاراتش خوب بود مرده با سه تا مرد ریختن سرمون منم دوییدم رفتم جلو به ژان گفتم ژان آروم باش آروم چیزی نشده آروم اینو بهش گفتم یکم آروم شد منو گرفت پشتش قایم کرد منم از ترس قشنگ قایم شدم پشتش دیدم مرده با سه نفر اومد تو ژان منو پشتش سفت گرفته بود مرد خواست بیاد جلو ژان یه لگد چرخشه زد مرد پرت شد اونور منم هیجان زده شدم چشام چهار تا شد گفتم ماشالا ماشالا دوباره اون سه نفر اومدن ژان اونارو داشت کتک میزد آخرم همشونو شوت یکیشون باچوب اومد سراغش ژانم چوب ازش گرفت با چوب زدش با همون چوبم همرو زد بعد همشون در رفتن ژان چوبو انداخت رو زمین بعد گوشه لبشو با انگوشت شستش پاک کرد(این تیکه که انگوشتشو میکشه گوشه لبش خیلی خفن و جذاب شد😎😍) وایساده بود اونجا برگشت منو نگاه کرد یه لبخند زد منم دوییدم سمتش رفتم بغلش کردم ژان سفت بغلم میکرد منم همینطور به ژان گفتم ژان حالت خوبه خوبی جاییت درد نمیکنه نفسم گفتش نه خوبم اگرم صدمه دیده باشم فقط بخاطر مراقب از تو بود اون عوضی نباید اون حرف و بهت میزد دیگع نمیزارم کسی بهت چیزی بگه بعد از بقلش اومدم بیرون ژانم دستمو گرفت برد بیرون داشتم میدوییدیم رفتیم بیرون و با ژان دوییدم پیداه رفتیم دم ساحل اونجا نشسته بودیم غروب بود رفتیم لب ساحلو اونجا روی ماسه نشسته بودیم و به دریا نگاه میکردیم بعد منو ژان باهم روی ماسه ها خوابیدیم و داشتیم به آسمون نگاه میکردیم دیگه شب شده بودژان نمیخوای بریم خونه گفتم نه میخوام ستاره ها و ماه و تماشا کنم وقتی بچه بودم با مامان و بابام میومدم ساحل و تا شب منتظر ستارها بودم که بیاد مخصوصا ستاره ی خودم که منتظرم تا بیاد اون ستاره تو ساعت ۱۲ نمایان میشه ژان میشه بمونیم ژانم گفت هوم اون ستارس پس من چیم گفتم اون ستاره من بود الان من تو رو ستاره ی خودم میدونم اون ستاره تو بودی من از بچگی تو رو دوست داشتم اما نگفتم به کسی و خواستم تا وقتی بزرگ میشم و تا وقتی که به تو برسم این ستاررو هروز تماشا کنم اون ستاره تویی ژان اینو که شنید نزدیکم شد و لباشو گذاشت رو لبام و اونارو میبوسید ول نمیکرد محکم میبوسید و بعد هردومون نفس کم آوردیمو از هم جدا شدیم (به قرآن خودمم اشکم در اومد😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😿😿😿❤💔)
۶.۲k
۲۲ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.