صبح شد رفتم اداره مشغول بودم:
صبح شد رفتم اداره مشغول بودم:
لیلا: زهرا خانم سلام
زهرا: سلام خبری شد؟
لیلا: این شماره رو پیدا کردم نمی دانم مال کیه
زهرا: باشه الان درستش میکنم
لیلا: ممنون
رفتم سمت میز رسول اصلا متوجه من نشد چون چیزی داخل گوشش بود،
رسول: ببخشید متوجه نشدم
زهرا : نه مشکلی نیست
رسول: کارم دارید
زهرا: این شماره رو برام پیدا کنید لطفاً
رسول: چشم یکم زمان میبره
زهرا: اشکال نداره
رسول: آقای مهرداد کریمی ۵۷سالشه ساکن ایران هست که فعلآ چند سالیه که رفتن آلمان این هم عکسش ،
زهرا: یکم برام آشنا هست ، راستی ممنون
رسول: خواهش میکنم
یکم ذهنم در گیر شد آخه این کی بود چرا یادم نمی یاد 🤦🏻♀️ تو حال خودم بودم که لیلا آمد :
لیلا: زهرا ( با هیجانات)
زهرا: چیه کسی زخمی شده ، قاتل گرفتن ها چیه ؟
لیلا: فاطمه نیست
زهرا: یعنی چی نیست
لیلا: بی خبر معلوم نیست کجا رفته
فاطمه: سلام
لیلا: جیق
زهرا: علیک سلام شما کجا بودی ؟
فاطمه: اتاق کامپیوتر
لیلا: کسی نبود
زهرا: آهان گرفتم
لیلا: چیو
زهرا: اون موقع که رفتی فاطمه پایین بوده
لیلا: اه واقعا
فاطمه: اون شماره چی شد ؟
لیلا: دادم زهرا ،
زهرا: داخل لب تاپ هست
فاطمه: مهرداد کریمی ؟
زهرا: الان آلمان هست و پنجاه و شش سالش بیشتر سه ساله که رفته از ایران
لیلا: شبیه عموم هست
زهرا: برام آشنا بود
فاطمه: برای من هم
بعد لیلا رفت یک عکس داشتم که بابای هر سه تامون با خودمون هستیم یکم دقت کردم دیدم خیلی شبیه این مرده هست فهمیدم بابای لیلا است به اون شماره زنگ زدم با گوشی لیلا:
کریمی : سلام
زهرا: سلام ببخشید شما به گوشی دوستم زنگ زده بودید چند بار هم کاری دارید .
کریمی: بله خانم من پدرش هستم چند سال پیش از ایران رفتم و از زنم طلاق گرفتم .
زهرا: حدسم درست بود ببخشید لیلا نیستش شرمنده
کریمی: نه اشکال نداره خداحافظ
ادامه پارت ۷
ادامه :
فاطمه: بهش بگیم باباش هست ؟
زهرا: هنوز معلوم نیست
فاطمه:دیگه چی می خواد که معلوم بشه
زهرا: خلاف نداره اما یکی از دوستام داخل ترکیه گفت دو بار رفته زندان
فاطمه: واقعا اره
زهرا:بیا
فاطمه: لب تاب میارم ، رفتیم سمت میز آقا رسول و آقا محمد
زهرا: سلام
رسول: سلام
زهرا: اگر یادتون باشه یک شماره دادم برای برسی
رسول: آهان بله چیزی شده ؟
محمد: خبریه ؟
فاطمه: بله آقا ،شما بگو زهرا جان
زهرا: اگر امکانش هست یک بار دیگه سرچ کنید
رسول:چشم
زهرا: شما لب تاب چک کن فاطمه جان
فاطمه: چشم
رسول:مهرداد کریمی ۵۶ سالش ساکن ا هست ولی الان ترکیه هستن خلافی صورت نگرفته.
زهرا ؛ آدم زرنگیه خلاف های داخل ترکیه رو
فاطمه: اینجا ثبت شده که ایشون دو بار رفتن زندان بار اول سه سال و بار دوم شش سال
آقا محمد: برای چی گرفتن چه خلاف های داشتن.
فاطمه: کلاهبرداری و بمب گذاری
رسول:جرم سنگینی داره چه جور هنوز زنده🤨
زهرا :بله چون اعتراف کرده جرمش کمتره
محمد: رسول جان عمر دست خداست ✋🏻
رسول: بله 😐
فاطمه: چند تا کار سیاسی هم داشتن
آقا محمد: خب جالب شد . شما با یک تماس همه چیز را فهمیدید.
فاطمه: تازه میگفتن پدر خانم کریمی هستن
آقا محمد: مطمئن هستید
زهرا: خیلی نه
فاطمه: باید یکم روش تحقیق کنیم
زهرا: ببخشید مزاحمتون شدم با اجازه
رسول: نه اشکال نداره خداحافظ
آقا محمد: بچه ها
ما: بله
آقا: اسم خواص یا مستعار ندارن
زهرا: نه احتمالا دارند
آقا: خب اگر چیزی پیدا کردید بیاید اتاق من
فاطمه: حتما آقا
رفتیم داخل اتاق دنبال سر نخ از این جور چیزها دو ساعت درگیرش بودیم.
فاطمه: وای گردنم آخ
زهرا: قشنگ آمده زیرکانه کار کرده
فاطمه: خدا بخیر کنه
زهرا ؛ در میزنند
فاطمه ؛ بفرمایید
آقا محمد: سلام خسته نباشید بچه ها
فاطمه: از جامو بلند شدیم
آقا: راحت باشید
زهرا: ممنون بفرمایید
آقا: خب چی کشف کردید
زهرا: ایشون اسمشون باریک هست شهرونده ترکیه هستن و داخل یک شرکت معتبر کار میکنند
لیلا: زهرا خانم سلام
زهرا: سلام خبری شد؟
لیلا: این شماره رو پیدا کردم نمی دانم مال کیه
زهرا: باشه الان درستش میکنم
لیلا: ممنون
رفتم سمت میز رسول اصلا متوجه من نشد چون چیزی داخل گوشش بود،
رسول: ببخشید متوجه نشدم
زهرا : نه مشکلی نیست
رسول: کارم دارید
زهرا: این شماره رو برام پیدا کنید لطفاً
رسول: چشم یکم زمان میبره
زهرا: اشکال نداره
رسول: آقای مهرداد کریمی ۵۷سالشه ساکن ایران هست که فعلآ چند سالیه که رفتن آلمان این هم عکسش ،
زهرا: یکم برام آشنا هست ، راستی ممنون
رسول: خواهش میکنم
یکم ذهنم در گیر شد آخه این کی بود چرا یادم نمی یاد 🤦🏻♀️ تو حال خودم بودم که لیلا آمد :
لیلا: زهرا ( با هیجانات)
زهرا: چیه کسی زخمی شده ، قاتل گرفتن ها چیه ؟
لیلا: فاطمه نیست
زهرا: یعنی چی نیست
لیلا: بی خبر معلوم نیست کجا رفته
فاطمه: سلام
لیلا: جیق
زهرا: علیک سلام شما کجا بودی ؟
فاطمه: اتاق کامپیوتر
لیلا: کسی نبود
زهرا: آهان گرفتم
لیلا: چیو
زهرا: اون موقع که رفتی فاطمه پایین بوده
لیلا: اه واقعا
فاطمه: اون شماره چی شد ؟
لیلا: دادم زهرا ،
زهرا: داخل لب تاپ هست
فاطمه: مهرداد کریمی ؟
زهرا: الان آلمان هست و پنجاه و شش سالش بیشتر سه ساله که رفته از ایران
لیلا: شبیه عموم هست
زهرا: برام آشنا بود
فاطمه: برای من هم
بعد لیلا رفت یک عکس داشتم که بابای هر سه تامون با خودمون هستیم یکم دقت کردم دیدم خیلی شبیه این مرده هست فهمیدم بابای لیلا است به اون شماره زنگ زدم با گوشی لیلا:
کریمی : سلام
زهرا: سلام ببخشید شما به گوشی دوستم زنگ زده بودید چند بار هم کاری دارید .
کریمی: بله خانم من پدرش هستم چند سال پیش از ایران رفتم و از زنم طلاق گرفتم .
زهرا: حدسم درست بود ببخشید لیلا نیستش شرمنده
کریمی: نه اشکال نداره خداحافظ
ادامه پارت ۷
ادامه :
فاطمه: بهش بگیم باباش هست ؟
زهرا: هنوز معلوم نیست
فاطمه:دیگه چی می خواد که معلوم بشه
زهرا: خلاف نداره اما یکی از دوستام داخل ترکیه گفت دو بار رفته زندان
فاطمه: واقعا اره
زهرا:بیا
فاطمه: لب تاب میارم ، رفتیم سمت میز آقا رسول و آقا محمد
زهرا: سلام
رسول: سلام
زهرا: اگر یادتون باشه یک شماره دادم برای برسی
رسول: آهان بله چیزی شده ؟
محمد: خبریه ؟
فاطمه: بله آقا ،شما بگو زهرا جان
زهرا: اگر امکانش هست یک بار دیگه سرچ کنید
رسول:چشم
زهرا: شما لب تاب چک کن فاطمه جان
فاطمه: چشم
رسول:مهرداد کریمی ۵۶ سالش ساکن ا هست ولی الان ترکیه هستن خلافی صورت نگرفته.
زهرا ؛ آدم زرنگیه خلاف های داخل ترکیه رو
فاطمه: اینجا ثبت شده که ایشون دو بار رفتن زندان بار اول سه سال و بار دوم شش سال
آقا محمد: برای چی گرفتن چه خلاف های داشتن.
فاطمه: کلاهبرداری و بمب گذاری
رسول:جرم سنگینی داره چه جور هنوز زنده🤨
زهرا :بله چون اعتراف کرده جرمش کمتره
محمد: رسول جان عمر دست خداست ✋🏻
رسول: بله 😐
فاطمه: چند تا کار سیاسی هم داشتن
آقا محمد: خب جالب شد . شما با یک تماس همه چیز را فهمیدید.
فاطمه: تازه میگفتن پدر خانم کریمی هستن
آقا محمد: مطمئن هستید
زهرا: خیلی نه
فاطمه: باید یکم روش تحقیق کنیم
زهرا: ببخشید مزاحمتون شدم با اجازه
رسول: نه اشکال نداره خداحافظ
آقا محمد: بچه ها
ما: بله
آقا: اسم خواص یا مستعار ندارن
زهرا: نه احتمالا دارند
آقا: خب اگر چیزی پیدا کردید بیاید اتاق من
فاطمه: حتما آقا
رفتیم داخل اتاق دنبال سر نخ از این جور چیزها دو ساعت درگیرش بودیم.
فاطمه: وای گردنم آخ
زهرا: قشنگ آمده زیرکانه کار کرده
فاطمه: خدا بخیر کنه
زهرا ؛ در میزنند
فاطمه ؛ بفرمایید
آقا محمد: سلام خسته نباشید بچه ها
فاطمه: از جامو بلند شدیم
آقا: راحت باشید
زهرا: ممنون بفرمایید
آقا: خب چی کشف کردید
زهرا: ایشون اسمشون باریک هست شهرونده ترکیه هستن و داخل یک شرکت معتبر کار میکنند
۵.۹k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.